علی بن ابیطالب
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
علی بن ابیطالب (به عربی: علیّ بن أبی طالب؛ زادهٔ ۱۳ رجب ۳۰ عامالفیل برابر با ۲۳ قبل از هجرت – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) امام اول تمامی شاخههای مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.[۱] او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین، و زینب است.[۲] وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، بهعنوان خلیفه بر خلافت اسلامی[۳] جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجستهای برخوردار است.[۴]
در کودکی به دلیل بدهکارشدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمانآوردندگان به اسلام گشت؛[۵] پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد[۶][۷] و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۸] گفته میشود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد[۹] و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را بهعنوان برادر خویش انتخاب کرد[۱۰] او در مدینه در اغلب جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.[۱۱]
مسئلهٔ حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد.[۱۲] محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خم جملهٔ «هر که من ولی
او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد
اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند.[۱۳][۱۴][۱۵] پس از مرگ محمد، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفهٔ بنیساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر دربارهٔ انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر بهعنوان خلیفه بیعت کردند.[۱۶][۱۷]
علی بن ابیطالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از
شش ماه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگها
شرکت نکرد[۱۸] و جز در مورد انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سهگانه میخواستند، در امور دینی، قضایی، و سیاسی به آنها مشورت میداد.[۱۹]
پس از کشتهشدن عثمان، او بهعنوان چهارمین خلیفهٔ مسلمانان برگزیده شد. دوران خلافت وی با نخستین جنگهای داخلی میان مسلمانان و شورشهایی نظیر شورش ایرانیان همزمان بود. علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیر در مکه که خواهان برگزاری شورا برای تعیین خلافت بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در جمل گروه اول را شکست داد؛ اما سرانجام جنگ صفین با معاویه به لحاظ نظامی بینتیجه بود و در نتیجه حکمیت به لحاظ سیاسی بر ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری با خوارج که قبول حکمیت توسط علی را بدعت میدانستند و بر او شوریدند، در نهروان جنگید و آنان را شکست داد.[۲۰] او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد،[۲۱] در خارج شهر کوفه دفن شد، و بعدها حرم او و شهر نجف پیرامون مدفن او ساخته شد.[۲۲]
علیرغم تأثیر اختلافهای مذهبی در تاریخنگاری مسلمانان، منابع توافق
دارند که علی شخصیتی عمیقاً مذهبی و سرسپرده به اسلام و حکومت عادلانه
مطابق با قرآن و سنت
بود. وی سختگیرانه وظایف مذهبی را مراعات میکرد و از متاع دنیوی دوری
میجست. برخی نویسندگان وی را فاقد مهارت و انعطافپذیری سیاسی میدانند.[۲۳] به نوشتهٔ ویلفرد مادلونگ
خودداری او از مشارکت در بازی جدید فریبکاری سیاسی و فرصتطلبی هوشمندانه
که در زمان خلافت وی در دولت اسلامی ریشه دوانده بود، هرچند وی را از
کامیابی در زندگی محروم ساخت، اما سبب شد در نظر ستایشگرانش بهعنوان
نمونهای از تقوای اسلام نخستین و فاسدنشده و همچنین فتوت عربی پیش از
اسلام جلوهگر شود.[۲۴]
تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخشهایی از فرهنگ عمومی اسلامی
شدهاست و نویسندگان عربزبان به فصاحت بینظیر خطبهها و سخنان علی اشاره
کردهاند.[۲۵] چندین کتاب به احادیث، خطبهها، و دعاهای روایتشده از وی اختصاص یافتهاست که معروفترین آن نهج البلاغه
میباشد. همچنین اشعار و نوشتههای متعدد به زبانهای مختلف در مدح و بیان
جایگاه علی بخشی از ادبیات و فرهنگ دینی ملل مسلمان را تشکیل میدهد.
تاریخنگاری
از سلسله مباحث در مورد |
 |
|
آثار و گفتاوردها
دربارهٔ علی
دیگر میراث
|
|
|
|
|
|
دربارهٔ زندگانی علی گزارشهای فراوانی در متون تاریخی آمدهاست؛
چنانکه مورخان اسلامی پس از محمد، بیشترین حجم مطلب را به زندگی او اختصاص
دادهاند.[۲۶]
از این جهت که شخصیت علی برای مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) دارای اهمیت
مذهبی، سیاسی، فقهی و روحانی است، زندگی او به طرق مختلف تحلیل و تفسیر شده
و اسناد تاریخی موجود نیز تحت تأثیر ملاحظات فرقهای قرار گرفتهاست.[۲۷]
منابع تاریخی دست اول در خصوص زندگی علی قرآن، حدیث و همچنین نوشتههای تاریخنگاری اولیهٔ مسلمانان است. منابع دست دوم شامل کتابهای تاریخی نوشتهشده توسط مسلمانان سنی و شیعه و نیز مسیحیان عرب و هندوهای ساکن در خاورمیانه و آسیا
و شمار اندکی از تاریخنگاران نوین غربی است. هرچند بسیاری از منابع
اولیهٔ اسلامی تا حدی نسبت به علی رنگ تعصب — در برخی موارد مثبت و در برخی
موارد منفی — به خود گرفتهاست[۲۸]
دانشمندان غربی پیشین، غالباً به روایات و گزارشهای گرد آمده در
دورههای بعد از اسلام متمایل بودند که شیعه و سنی با توجه به مواضع
مذهبیشان بیشتر به روایت آنها علاقه داشتهاند. برخی محققان بر این
باورند که این روایات ساختگی هستند. این دیدگاه سبب شده که بسیاری از
روایات قطعی نیز به علت متواتر بودنشان در دورههای بعد از اسلام، جعلی
تلقی شوند. لئون کائتانی گزارشهای تاریخی منسوب به ابنعباس و عایشه را عمدتاً ساختگی میپندارد؛ در حالی که روایات بدون سند گزارششده توسط تاریخنویسان اولیه مانند ابن اسحاق را معتبر میداند. ویلفرد مادلونگ
این دیدگاه را که تنها روایتشدن در «منابع اولیه» را ملاک درستی روایات
بدانیم و بخش اعظمی از روایات را به بهانهٔ اینکه بعدها توسط شیعه و سنی
نقل شدهاند جعلی تلقی کنیم، رد کردهاست. به گفتهٔ وی، این دیدگاه کائتانی
بیاساس است. مادلونگ و برخی از مورخان، روایات نقلشده در دورههای بعد
را به خودی خود رد نمیکنند؛ بلکه ملاک آنها برای درستی این روایات،
سازگار بودن آنها با دیگر حوادث روایت شدهاست.[۲۹]
هنگامی که کتابت بین مسلمانان رواج یافت، جزوه و مقالات متعددی بین
سالهای ۷۵۰ و ۹۵۰ میلادی نوشته شد. به گفتهٔ رابینسون، حداقل ۲۱ گزارش
مجزا دربارهٔ نبرد صفین نوشته شدهاست. ابومخنف،
یکی از مورخان مشهور این دوره بود که سعی کرد تمام روایات شفاهی را
جمعآوری کند. مورخان قرن ۹ و ۱۰ میلادی روایات در دسترس را جمعآوری،
انتخاب و مرتب کردند. با این حال، بسیاری از این کتابها و مقالات امروز در
دست نیست؛ به جز مواردی که بعداً در آثاری مانند تاریخ الرسل و الملوک محمد بن جریر طبری مورد استفاده قرار گرفتهاند.[۳۰]
تولد و دودمان
بر طبق منابع تاریخی قدیمیتر، علی در روز سیزدهم رجب و حدود سال ۶۰۰ میلادی در مکه متولد شد. پدر وی ابوطالب، رئیس قبیله بنی هاشم،[۳۱] و مادرش فاطمه بنت اسد است. منابع زیادی خصوصاً منابع شیعه نوشتهاند که وی تنها کسی است که در خانهٔ کعبه
به دنیا آمد. علی از طرف پدر و مادر با محمد خویشاوند است. وقتی پدر محمد
درگذشت، ابوطالب که عموی محمد بود، قیم وی شد. وقتی که مادر محمد درگذشت،
فاطمه بنت اسد نقش مادر را برایش داشت.[۳۲] روبرت گلیو مینویسد مسلمان بودن یا نبودن ابوطالب مورد بحث و مناقشه است و وی نمونهٔ خوبی در بحثهای دینشناسی
پیرامون وضعیت افراد پرهیزگار درگذشته قبل از رسالت محمد است. فاطمه بنت
اسد آشکارا اسلام آورد و مورد توجه محمد بود و گفته میشود اولین کسی است
که ولایت علی را به رسمیت شناخت.[۳۳]
حیات محمد
در مکه
کودکی
زمانی که علی ۶ ساله بود، پدرش، ابوطالب که ریاست بنیهاشم را بر عهده
داشت، دچار مشکل مالی گردید. محمد که خود در کودکی تحت سرپرستی ابوطالب
قرار گرفته بود و در این زمان سنش از ۳۰ سال گذشته بود، برای سبککردن بار
عائلهٔ وی به او پیشنهاد کرد که سرپرستی علی را او بر عهده بگیرد. ابوطالب
پذیرفت و علی از کودکی در خانهٔ محمد، تحت نظر او قرار گرفت.[۳۴]
اسلامآوردن
حدیثی که پس از شجاعت و جنگآوری علی در
جنگ احد به
محمد نسبت داده میشود، با این مضمون: «هیچ جوانمردی همچون علی و هیچ شمشیری همچون
ذوالفقار نیست».
هنگامی که محمد اعلام دریافت وحی الهی نمود، علی که در آن زمان ۱۰ ساله بود به او ایمان آورد و مسلمان شد.[۳۵][۳۶]
به گفتهٔ مورخانی چون ابن اسحاق[۳۷] و ابن حزم[۳۸] و محققانی چون جان اسپوزیتو[۳۹] علی اولین مردی بود که اسلام آورد. دانشنامهٔ بریتانیکا[۴۰] و جان اسپوزیتو،[۴۱] علی را دومین فرد مسلمان بعد از خدیجه میدانند.[۴۲] طبری روایتهای مختلفی را که هر کدام علی، ابوبکر و زید پسر حارثه را اولین فرد مذکر اسلامآورنده معرفی میکنند نقل میکند و تصمیم نهایی در مورد هویت اولین فرد را به خواننده وا میگذارد.[۴۳]
طبق برخی منابع (ابن سعد، طبقات الکبری؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک)
ابوبکر اولین مردی بود که مسلمان شد. این در حالی است که همین ادعا برای
علی و زید بن حارثه هم وجود دارد.[۴۴]
به گفتهٔ لئورا وچا ولیری علی جزء اولین ایمانآورندگان بود، چه نفر دوم
(پس از خدیجه) چه نفر سوم (پس از خدیجه و ابوبکر) که مورد جدال شیعه و سنی
است.[۴۵]
از اسلامآوردن تا هجرت
دعوت محمد به اسلام در مکه ۱۳ سال به طول انجامید که از این ۱۳ سال، ۳
سال به طور مخفیانه بود. در پایان این ۳ سال و در ابتدای دعوت علنی، محمد
۴۰ تن از خویشان و بستگان خود از بنیهاشم را به میهمانی دعوت کرد. مطابق با روایت تاریخ طبری، ابن اثیر و ابوالفداء،
محمد در این میهمانی از خویشانش پرسید چه کسی حاضر است او را در این کار
یاری کند و اعلام کرد هر کس او را یاری کند، برادر، وصی و جانشین او خواهد
بود. اما هیچیک از بستگانش پاسخ مثبت نداد مگر علی. پیامبر در پاسخ به علی
سکوت کرد و برای بار دوم و سوم این درخواست را تکرار نمود که باز تنها علی
پاسخ مثبت داد. پس از بار سوم، پیامبر علی را برادر، وصی و جانشین خود
خواند در حالی که در آن زمان، علی نوجوانی ۱۳ یا ۱۴ ساله بیش نبود و این
کار پیامبر باعث تمسخر او در میان خویشاوندانش و طعنه به ابیطالب، پدر
علی، شد که در آن مجلس حضور داشت.[۴۶][۴۷] بدین ترتیب، پیامبر وی را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۴۸] محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص شأن نزول آیهٔ انذار (آیهٔ ۲۱۴ سورهٔ شعراء) احادیث مرتبط با این واقعه را بیان کردهاست.[۴۹]
در این دوران (۶۱۰ تا ۶۲۲ میلادی) که محمد نخستین وحیهای خود را دریافت
میکرد، علی به همراه زید بن حارثه، پسرخواندهٔ محمد؛ ابوبکر، از بزرگان
قبیله قریش؛ و خدیجه از یاران وفادار محمد بودند. او کمک کرد که هستهٔ
اولین جامعهٔ اسلامی شکل بگیرد. در این سالها، وی بیشتر وقت خود را صرف
تأمین مایحتاج مؤمنان در مکه بهخصوص فقرایشان از طریق تقسیم دارایی خود
میانشان و کمک در امور روزمرهٔ آنها میکرد.[۵۰]
مهاجرت به مدینه
منابع شیعی و سنی تصدیق میکنند که حوادث رخداده در سال ۶۲۲ میلادی،
مهمترین بخش از زندگی محمد را تشکیل میدهد. محمد که میدانست دشمنانش در
حال کشیدن نقشه برای قتل وی بودند، از علی خواست که به جای وی در بسترش
بخوابد.[۵۱] شبی که محمد از مکه به مدینه هجرت کرد، علی جان خود را به خطر انداخت و در بستر محمد خوابید.[۵۲]محمد به همراه ابوبکر مخفیانه مکه را ترک کرد و چندین روز بعد به یثرب، که زین پس مدینه نامیده شد، رسید و این هجرت، مبدأ تقویم هجری گردید. وقتی دشمنان با خنجرهای آخته وارد خانهٔ محمد شدند، از دیدن علی بسیار شگفتزده شدند و به وی آسیبی نرساندند.[۵۳] بنا بر تفسیر سید محمدحسین طباطبایی در المیزان، آیهٔ ۲۰۷ سورهٔ بقره به این امر اشاره دارد:[۵۴]
«از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه جلب رضایت خداوند تقدیم
میدارند و خداوند به بندگان خود رئوف است». علی در انتظار فرمان جدید، چند
روز دیگر در کنار خانوادهٔ محمد ماند.[۵۵]
محمد از علی خواست که اموالی را که قبلاً مردم به وی به امانت داده بودند
به صاحبانش باز گرداند و علی این کار را انجام داد. پس از انجام این کار،
علی مکه را به مقصد مدینه ترک کرد.[۵۶] به دستور محمد، علی به قبا
در حومهٔ شهر مدینه رفت. طبق برخی منابع، علی یکی از اولین کسانی از
مهاجرین بود که به مدینه رفت. در این زمان وی ۲۲ یا ۲۳ سال داشت.[۵۷]
در مدینه
ازدواج با فاطمه
مدت کمی پس از رفتن علی به مدینه، محمد به علی گفت که خداوند به وی فرمان دادهاست که دخترش، فاطمهٔ زهرا، را به ازدواج وی درآورد. با اینکه چندهمسری مجاز بود، علی در زمان حیات فاطمه، با زن دیگری ازدواج نکرد.[۵۸]
ازدواج علی با فاطمه، دارای اهمیت معنوی خاصی برای تمام مسلمانان است.
زیرا بهعنوان ازدواجی میان مهمترین شخصیتهای مقدس از خویشان محمد تلقی
میگردد. محمد که تقریباً هر روز به دیدار دخترش میرفت، با این ازدواج به
علی نزدیکتر شد و یک بار به وی گفت که تو برادر من در این دنیا و آخرت
هستی. پس از مرگ فاطمه، علی با زنان دیگری ازدواج نمود و صاحب فرزندان
بسیار دیگری شد.[۵۹] خانوادهای که از ازدواج این دو تشکیل شد، مکرراً از سوی محمد مورد ستایش قرار میگرفت و محمد از آن در واقعههایی مانند رویداد مباهله و حدیث آل عبا، بهعنوان اهل بیت یاد کرد. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شدهاست.[۶۰][۶۱]
مأموریتهای مهم
علی در این دوران از سوی محمد، چندین مأموریت مهم را عهدهدار شد. محمد
وی را بهعنوان یکی از کاتبان متن قرآن منصوب کرد. نقش علی در تدوین نسخهٔ
مکتوب قرآن، یکی از مهمترین مشارکتهای وی در اسلام محسوب میگردد.[۶۲] پس از هجرت، محمد هنگامی که میان مهاجرین و انصار پیوند برادری میبست، علی را بهعنوان برادر خویش برگزید. علی در سال ۹ هجری، نویسندهٔ متن صلح حدیبیه بود. در سال ۶۳۰ میلادی، سال قبل از فتح مکه، هنگامی که ابوبکر حج را رهبری میکرد، محمد سورهٔ «برائت از مشرکان (توبه)» را[۶۳][۶۴] توسط علی به مکیان ابلاغ کرد.[۶۵] یک سال بعد از آن محمد، علی را برای گسترش تعالیم اسلام، به یمن فرستاد.[۶۶] علی کسی بود که برای شکستن بتهای درون کعبه و دیگر بتهایی که توسط قبیلههای اوس و خزرج و طیء پرستیده میشد، انتخاب شد.[۶۷] همچنین علی مأموریت یافت تا کشمکشها را حل و فصل و شورشهای قبائل گوناگون را سرکوب کند.[۶۸]
در جنگها
علی به جز جنگ تبوک[۶۹] در تمام غزوهها شرکت داشت. او معمولاً علمدار سپاه محمد بود و در دو غزوه (خیبر در سال ششم هجری[۷۰] و یمان به سال ده هجری[۷۱]) فرمانده سپاه اسلام بود.[۷۲] شجاعت علی در سفرهای نظامی به افسانه مبدل گشت. وی به همراه حمزه، ابودجانه و زبیر به خاطر حملاتش به دشمن شناخته میگردد. گفته میشود که در جنگ بدر
به تنهایی بیش از یکسوم افراد دشمن را کشت. در سال ۵ هجری، او به دست
خود، دشمنانی را که از سوی محمد به مرگ محکوم شده بودند، اعدام کرد و به
همراه زبیر، بر کشتار قبیلهٔ بنیقریظه نظارت نمود.[۷۳] او قاطعانه در جنگهای احد مصادف با ۶۲۵ میلادی[۷۴] و حنین مصادف با ۶۳۰ میلادی[۷۵] از محمد محافظت کرد. پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر را به شجاعت وی نسبت میدهند. علی در آهنین و سنگین خیبر را بهعنوان سپر خود به کار برد،[۷۶] طبق روایتی، جبرئیل به رزم علی و شمشیرش ذوالفقار که از محمد گرفته بود، اشاره کرد و به محمد گفت «جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار وجود ندارد». علی با جنگجوی بزرگ قریش،
طلحه بن ابیطلحه جنگید. طلحه مدام رجز میخواند که هر مسلمانی را که به
مصافش بیاید شکست میدهد. وقتی طلحه از علی شکست خورد، با بیان جمله «کرم
الله وجهه» از وی تقاضای رحمت کرد. این دعای خیر، یکی از القاب علی گردید
که بیشتر توسط اهل سنت به کار برده میشود. این عبارت که معمولاً با کلمات
دیگری همراه میشود، به منظور درود فرستادن و دعای خیر کاربرد دارد.[۷۷]
فتح مکه
در سال ۶۳۰ میلادی مردم مکه تسلیم شدند و محمد مکه را فتح کرد. وی از
علی خواست تا ضمانت کند که این پیروزی بدون خونریزی خواهد بود چرا که محمد
مسلمانان فاتح را از انتقامگیری از مکیان مغلوب منع کرده بود. محمد به وی
دستور داد تا کعبه را بتهای دوران جاهلیت پاک کند.[۷۸]
غدیر خم
هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز میگشت، خطابهای
در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شدهاست.
مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر
کس پیامبر را بهعنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد (کلمهٔ
مولا مرتبط است با ولایت (به کسر واو) یا وَلایت (به فتح واو) که حکومت،
شروع مبادرت، غلبهٔ معنوی و قدرت معنی میدهد) باید او را نیز بهعنوان
مولایش بپذیرد. شیعیان این بیان را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و
اولین امام میدانند. در مقابل اهل سنت این بیان را تنها اظهار نزدیکی
پیامبر به علی میدانند و نیز اظهار خواستهاش که علی بهعنوان پسرعمو و
فرزندخواندهاش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگیاش پس از مرگ شود.[۷۹]
به گفتهٔ دقاق در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین منبع تاریخی که به غدیر خم
اشاره میکند یعقوبی، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است و اولین
آثار ادبی قابل تاریخگذاری بجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در
قرن دوم هجری است. نکتهٔ قابل توجه این است که در میان دلایلی که علی در
کتاب نهج البلاغه
برای بر حق بودنش ذکر میکند، اشارهای به غدیر خم نیست. اما چنین به نظر
میرسد که از حدود قرن دوم هجری حدیث غدیر خم بهعنوان یکی از دلایل مهم
برای اثبات بر حق بودن علی بر جانشینی محمد به کار رفتهاست.[۸۰]
بنا بر پژوهش دقاق، حدیث غدیر خم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع
سنی آمده اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دستهبندی مذهبی نبودهاست. طبق
بررسی وی این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده اما در زمان سه
خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی و یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی به
آن چندان استناد نمیشدهاست. در زمان جنگهای میان مسلمانان در دوران
خلافت علی، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایت شد و حامیان علی در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند.[۸۱] به گفتهٔ مادلونگ در همین دوران، علی در کوفه با استناد به این واقعه بر برتری جایگاه خود بر خلفای پیشین تأکید کرد.[۸۲] این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام، تاریخ طبری و طبقات ابن سعد نیامده، اما در انساب الاشراف بلاذری ذکر شدهاست. بیشترین نقل این روایت به مسند احمد بن حنبل مربوط میشود. از مورخان و محدثان متأخر اهل سنت، ابن عساکر و ابن کثیر حدیث را نقل کردهاند. از منابع شیعهٔ دورهٔ امویان، هاشمیات کمیت بن زید اسدی و کتاب سلیم بن قیس هلالی حدیث را آوردهاند. حال آنکه در منابع حدیثی شیعه که از قرن سوم به بعد گردآوری شدهاند نظیر اصول کافی چندان به آن پرداخته نشدهاست و صرفاً برای تثبیت نظریهٔ شیعی نصب امام توسط نص آن را ذکر کردهاند. همچنین منابع تاریخی مایل به شیعه در سدههای نخست چندان به غدیر نپرداختهاند. مسعودی در مروج الذهب اصلاً آن را ذکر نکرده و یعقوبی
فقط گزارش مختصری از آن آوردهاست. بنا بر تحلیل دقاق این واقعه بیشتر در
آن دسته از منابع تاریخی آمدهاست که مربوط به دورهٔ امویان میشود و یا بر
منابع این دوره اتکا دارد و در دوره عباسیان از توجه به آن کاسته شدهاست.[۸۳]
از مرگ محمد تا خلافت
جانشینی محمد
نوشتارهای اصلی:
جانشینی محمد و
سقیفه
پس از مرگ محمد، در حالی که علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و دو بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر، زید و شغران،[۸۴] به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاریاش بودند،[۸۵] گروهی از صحابه در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدلها، انتخاب ابوبکر بهعنوان جانشین محمد بود.[۸۶][۸۷] انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت میکردند، اما مهاجران
این را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیکتر به محمد میدانستند.
در میان مهاجران عدهای نیز به سرکردگی علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر،
علی را وارث مشروع محمد میدانستند. دانشنامهٔ ایرانیکا معتقد است
تاریخنگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه
تن از مهاجران مشهور به نامهای ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آنها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنیهاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[۸۸]
این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد.
طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی انتخاب شدهاست و
بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[۸۹][۹۰] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کردهاست که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر
در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آنها را بیرون
کشاند. علی بعداً مکرر میگفت که اگر چهل یاور داشت قیام میکرد.[۹۱]
هنگامی که این افراد که از اولین مخالفان ابوبکر بودند بتدریج ابوبکر را
به رسمیت شناختند، علی تا شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد.[۹۲] دانشنامهٔ بریتانیکا مینویسد علی پس از اتمام مراسم تدفین محمد، در یک عمل انجامشده قرار گرفت ولی اعتراضی نکرد.[۹۳]
دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد که علی و بنیهاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود
شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود،
چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[۹۴]
به گفتهٔ مادلونگ، علی به خاطر خویشاوندی نزدیک و ارتباط صمیمی با محمد،
و نیز به خاطر دانش فراوان از اسلام از ابتدا و شایستگی در به خدمت گرفتن
احکام آن، شخصاً بهشدت معتقد بود که بهترین شخص برای جانشینی محمد است. خط
مشیهایی که توسط ابوبکر و عمر پایهریزی شده بود، از دیدگاه علی بیمورد
تلقی میشد. او به ابوبکر گفته بود که علت تأخیر در بیعت وفاداریش با
ابوبکر بهعنوان خلیفهٔ مسلمانان، اعتقاد به ارجحیت تعلق این عنوان به خودش
بودهاست. او این عقیده را هنگامی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت میکرد
نیز ترک نکرد. او که معتقد بود جانشین بر حق محمد است، هنگامی که مطمئن شد
همه از او روی گرداندهاند، برای حفظ وحدت اسلام با ابوبکر بیعت نمود. اگر
جامعهٔ مسلمانان یا بخش کوچکی از آنان، به او اقبال پیدا میکردند، وی
دیگر خلافت را تنها «حق» خود نمیدانست، بلکه آن را «وظیفهٔ» خود قلمداد
میکرد.[۹۵] هر چند عباس، عموی محمد، و آنچنان که گفته میشود ابوسفیان، از علی خواستند تا جامعهٔ اسلامی را در کنترل خاندان بنیهاشم بگیرد، او هیچ تلاشی در این زمینه نکرد.[۹۶] اما بنا بر نقل منابع تاریخی علی بعداً در نامه به معاویه نوشت که علت رد این پیشنهاد بیم پراکندگی امت بودهاست.[۹۷]
در مورد جانشینی علی، مورخان و دانشوران تاریخ اسلام
عموماً یا دیدگاه اهل سنت را پذیرفتهاند و یا اینکه حقیقت موضوع را
غیرقابل کشف دانسته و از آن رد شدهاند. یکی از مورخانی که از این سنت رایج
جدا شدهاست ویلفرد مادلونگ میباشد.[۹۸] ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ اسلام
اصلیترین ادعاهای شیعه را دیدگاه خود شخص علی میداند زیرا به عقیدهٔ او
علی خود را شایستهترین فرد برای خلافت در مقایسه با دیگر صحابه میدانست و
کل جامعهٔ مسلمانان را به دلیل روی گرداندن از خودش ملامت میکرد، اما در
عین حال رفتار ابوبکر و عمر در مسند خلافت را میستود و تخریب شخصیت آنها
را نکوهش میکرد.[۹۹]
مادلونگ معتقد است که از آنجایی که در رسوم عربان آن زمان، خصوصاً رسوم
قریش، جانشینی موروثی معمول بوده و قرآن بر اهمیت پیوند خونی میان پیامبران
و خصوصاً اهل بیت تأکید ورزیدهاست و اینکه انصار از خلیفهشدن علی حمایت
میکردند، ابوبکر میدانست که تشکیل یک شورا برای انتخاب خلیفه به انتخاب
علی میانجامد و به همین دلیل به شکل حسابشدهای جریانهای سیاسی را برای
خلیفهشدن خودش هدایت کرد.[۱۰۰] از طرف دیگر لئورا وچا ولیری
در دانشنامهٔ اسلام این موضوع را که علی واقعاً امید داشت تا جانشین
پیامبر شود، مورد تردید میداند زیرا اعراب طبق سنت، رئیس خود را از میان
ریشسفیدان انتخاب میکردند و علی در آن زمان تنها کمی بیش از سی سال سن
داشت و اعتبار لازم برای جانشینی محمد را طبق سنن اعراب نداشت؛ ولیری معتقد
است که شیعیان با حدیثسازی یا تفسیر به مطلوب کلمات منتسب به محمد، بر
این موضوع پای میفشارند که پیامبر قصد داشته تا علی را به عنوان جانشین
خود برگزیند، حال آنکه جای هیچ شکی نیست که در هنگام واپسین بیماری، محمد
سخنی در مورد جانشین خود بیان ننمود.[۱۰۱]
ویلفرد مادلونگ مینویسد، علی نمیتوانسته که بر مبنای قرابت خویشاوندی با محمد، امیدوار به خلیفهشدن بعد از عمر بوده باشد. زیرا قریش از جمعشدن پیامبری و خلافت در یک قبیله حمایت نمیکردند. وی معتقد است که این مهم از سنخ «کودتای صورتگرفته توسط ابوبکر و عمر» در سقیفه بنیساعده
نیست، بلکه از حسادت عمیق قریش نسبت به علی نشئت میگیرد؛ بنابراین تنها
شانس علی برای شرکت در امور مسلمین، مشارکت کامل وی در اهل شورا میتوانست
باشد که توسط عمر پایهریزی شده بود. ابنعباس
روایت میکند که در جایی عمر به وی گفته که علی در واقع شایستهترین شخص
برای جانشینی محمد بوده، اما ما از وی به دو دلیل ترسیدیم. وقتی ابنعباس
مشتاقانه از عمر در مورد این دو دلیل سؤال میکند، عمر در پاسخ به وی
میگوید، اولی جوان بودن و دومی علاقهٔ زیاد علی به خاندان بنیهاشم. بر
اساس این روایت، تمامی آرزوهای علی و هوادارانش برای احراز خلافت به
ناامیدی مبدل گردید. عمر در خلال این پاسخ، به سقیفه بنیساعده اشاره
میکند. در این اشاره، عمر به عقیدهاش دربارهٔ تشکیل شورا بهعنوان مبنایی
برای تعیین خلیفه اشاره کرده و عملاً، از این به بعد، هر گونه تعیین خلیفه
بدون مشورت را تقبیح مینماید؛ بنابراین با این کار، خلافت نمیتوانست در
انحصار قبیلهای خاص باشد و به تمامی قریش تعلق داشت.[۱۰۲]
خلافت ابوبکر
علی در این دوران زندگی منزویانهای در پیش گرفت و عمدتاً به فعالیتهای مذهبی مشغول بود. او خود را وقف مطالعه و آموزش قرآن کرد.[۱۰۳] اولین قرآن جمعآوریشده از لحاظ تاریخی، به وی نسبت داده میشود. دانش وی از قرآن و سنت به کمک خلفای پیشینش در مسائل شرعی میآمد.[۱۰۴] او به ابوبکر و عمر در امور مربوط به دولت نیز مشاوره میداد[۱۰۵] و بهعنوان «مشاوری باارزش» شناخته میشد، البته این که خلیفه دوم، عمر، مشورتهای او را میپذیرفت یا خیر مورد تردید است.[۱۰۶]
علی با وجود این که در زمان زندگانی محمد تقریباً در تمام حوادث اسلام شرکت داشت،[۱۰۶] در جنگهای رده و فتوحات مسلمانان
شرکت نکرد. کارهای انجامشده توسط علی بعد از خلافتش، نشانگر این است که
وی با سیاستهای خلفای پیشینش موافق نبود. عدم موافقت وی با سیاستهای
خلفای پیشین را میتوان از جوابش به عبدالرحمن بن عوف در شورای انتخاب خلیفه مبنی بر پذیرش قرآن و سنت و سیاستهای ابوبکر و عمر حدس زد.[۱۰۷]
خلافت عمر
دانشنامهٔ بریتانیکا مینویسد علی خلافت عمر را پذیرفت و حتی دخترش، ام کلثوم، را به ازدواج وی درآورد.[۱۰۸]
پس از مرگ فاطمه، علی در زمان خلافت عمر نیز، میراث پدری فاطمه را
مطالبه کرد؛ اما پاسخ عمر همان پاسخ ابوبکر بود. البته عمر حاضر شد برخی از
املاک مدینه را که جزء ارث فاطمه محسوب میشد، به پسران عباس بن عبدالمطلب بازگرداند که نمایندهٔ بنیهاشم بودند؛ ولی املاک فدک و خیبر کماکان بهعنوان املاک دولتی باقی ماند و به بنیهاشم عودت داده نشد.[۱۰۹]
به نوشتهٔ برخی مورخان مسلمان، علی از مشاوران عمر بود. مشاورههای علی بیشتر در مورد امور شرعی
و بخاطر احاطهاش بر قرآن و سنت بود. هرچند جای تردید است عمر توصیههای
سیاسی علی را پذیرفته باشد یا نه. در طول زمامداری عمر و عثمان، علی هیچ
سمت رسمی اداری، نظامی، یا سیاسی را قبول نکرد، به جز سمت نیابت شهر مدینه
در زمانی که عمر به سفر فلسطین و سوریه رفته بود، در دوران خلافت عمر و عثمان او در هیچیک از جنگهای این دو خلیفه حضور نداشت.[۱۱۰]
کائتانی بر این باور است که ابولؤلؤ (قاتل عمر) تنها مجری توطئهٔ قتلی بودهاست که از سوی اصحابی چون علی، طلحه، و زبیر طراحی شده بود و عبید الله بن عمر (که در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری کشته شد) به این توطئه معتقد بوده اما دست به عملی دیوانهوار (کشتن هرمزان
و دخترش) زدهاست. دانشنامهٔ اسلام معتقد است محققانی چون لاوی دلا ویدا و
مادلونگ نشان دادهاند که این دیدگاه کائتانی بیپایه و اساس است.[۱۱۱]
انتخاب خلیفهٔ سوم
در هنگام مرگ عمر، شورایی برای انتخاب خلیفهٔ بعدی تشکیل شد. اعضای این شورا شامل علی، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص
بودند. از آنجایی که طلحه دقیقاً بعد از انتخاب عثمان به مدینه بازگشت،
سعد بن ابیوقاص بهعنوان نمایندهٔ رسمی وی در شورای انتخاب خلیفه حضور
داشت. علی و عثمان دو نامزد نهایی بودند، ولی در نهایت، رأی به نفع عثمان
اعلام گشت. عثمان برادرزن عبدالرحمن بن عوف بود. علاوه بر این، عمر به
عبدالرحمن بن عوف در انتخاب خلیفهٔ بعدی، اختیارات بیشتری داده بود و در
هنگام خلافتش نیز به رأی او تکیه داشت. علی به اتکای قرابت خویشاوندیاش با
محمد، ادعای خود برای خلافت را قاطعانه مطرح کرد. در حالی که عثمان،
نامزدی خود را منفعلانه پیش میبرد. عبدالرحمن بن عوف، علاوه بر صحبت
جداگانه با دو نامزد، شبانه با سران قریش مشورت کرد و از حمایت قاطع آنان
از عثمان مطلع شد. قبیلهٔ بنیامیه با وجود عثمان بهعنوان نامزد خویشاوند،
دیگر لزومی به حمایت از علی ندیدند که نسبت خویشاوندی دورتری به آنها
داشت. قبیلهٔ بنیمخزوم نیز علیه علی، از عثمان حمایت کردند. عبدالله بن
ابی ربیعه، رهبر بنیمخزوم و فرمانروای الجند، به عبدالرحمن بن عوف هشدار
داد که اگر با علی بیعت کند با نافرمانی قبیلهاش و اگر با عثمان بیعت کند
با اطاعت قبیلهاش مواجه خواهد شد. در واقع علی در شورای انتخاب خلیفه،
حامی نداشت. علی و عثمان هر دو در صورت عدم موفقیت در انتخاب، به انتخاب
دیگری راضی بودند. بر حسب بعضی روایات، علی موفق شد که عبدالرحمن بن عوف را
متقاعد کند که به جای حمایت از عثمان، از وی حمایت کند. گرچه این مهم را
میتوان در خوشبینانهترین حالت، حمایتی ضعیف به حساب آورد. علاوه بر این،
زبیر که بعد از مرگ محمد از حامیان علی بود، در اینجا از عثمان حمایت
میکرد؛ بنابراین عبدالرحمن بن عوف، دلیلی قاطع برای صدور رأی به نفع عثمان
داشت. او رأی خود را در مسجد و در ملأ عام و با حضور هر دو نامزد اعلام
کرد؛ بنابراین فشار زیادی بر روی علی وجود داشت که همانجا بیعت خود با
عثمان را اعلام کند و او با اکراه موافقت کرد.[۱۱۲]
ویلفرد مادلونگ
مینویسد، گرچه ممکن بود عمر نگران احتمال انتخاب علی بهعنوان خلیفه
باشد، اما مدرکی وجود ندارد که وی مستقیماً خواسته باشد تا بر شورا علیه
علی تأثیر بگذارد. او چند وقت قبل در حضور عبدالرحمن بن عوف به او در مورد
آرزوی قبیلهٔ بنیهاشم در مورد «حق خلافت انحصاری» این قبیله و «حق
پایمالشده» علی، هشدار داده بود. چنین فکری بدون شک در اذهان عمومی نیز
وجود داشتهاست. علاوه بر این، قتل عمر در مدتی اندک پس از آن، هر گونه
مصالحه بین حامیان خلافت قریش و علی را منتفی مینماید. عبدالرحمن بن عوف
به طور کامل بر احساسات عمر آگاه بود. او ممکن است نام خود را از میان
نامزدهای خلافت بیرون کشیده باشد تا بتواند رأیی قاطع جمعآوری کرده و از
آن علیه علی استفاده کند. اما به نظر میرسد که این عمل ابتکار خودش باشد،
نه یک عمل تمرینشدهٔ پیشنهادی از سوی عمر.[۱۱۳]
عبدالرحمن بن عوف سه شرط عمل به قرآن، سنت محمد، و روش خلفای پیشین را
به علی عرضه کرد که علی تنها دو شرط اول را پذیرفت؛ در حالی که عثمان هر سه
شرط را پذیرفت. بنا بر روایت شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، علی در این هنگام به برتری خود در امر خلافت تأکید کرد؛ اما چون اقبال عمومی به عثمان بود، ناچار شد که با وی بیعت کند.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]
خلافت عثمان
بنا بر نظر سید حسین نصر
در دانشنامهٔ بریتانیکا، بر طبق منابع شیعی، علی عثمان را بهعنوان خلیفه
به رسمیت میشناخت. اما موضع بیطرفی را بین هواداران و مخالفان وی اتخاذ
کرده بود.[۱۱۷]
بنا بر نظر رابرت گلیو در دانشنامهٔ اسلام، علی حداقل به لحاظ معنوی
سردستهٔ مخالفان عثمان بود. در دوران خلافت عثمان، علی به همراه صحابهٔ
دیگری از محمد از جمله طلحه و زبیر از منتقدان عثمان بود. او عنوان میداشت
که عثمان از سنت پیامبر دچار انحراف شدهاست. مهمترین موارد اختلاف با
عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی بود. علی اصرار داشت که «حدود الهی» باید اجرا شود. از جمله در قضیهٔ شربنوشی ولید،
حاکم کوفه، گفته میشود حد به دست خود علی اجرا شد. در قضیهٔ تبعید ابوذر،
با وجود ممنوعیت تعیینشده توسط عثمان، علی با فرزندانش ابوذر را بدرقه
کرد.[۱۱۸] همچنین به نوشتهٔ پوناوالا در دانشنامهٔ ایرانیکا، به روایت ابن اعثم
علی میدانست که عثمان جرئت نداشت که بر ضد وی عمل کند. در چند موقعیت،
علی با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی اختلاف نظر داشت. علی علناً نسبت به
ابوذر غفاری اظهار همدردی کرده و قاطعانه در دفاع از عمار بن یاسر سخن
رانده بود.[۱۱۹] به نوشته وندانزل، علی از لحاظ دینی عثمان را بدعتگزار میدانست و از لحاظ سیاسی نیز از مخالفان عثمان بود.[۱۰۶]
مردم در برخی از شهرها و مناطق علیه عثمان شورش کردند و به سوی مدینه رو
آوردند. عثمان در ابتدا حکم مجازات شورشیان را صادر کرد اما وقتی توسط پیک
سریعی که عبدالله بن سعد فرستاده بود، از قصد شورشیان آگاه شد، چون
نمیخواست که راه برای خشونت دیگر قشرها باز شود، تمایلی به پذیرش شورشیان
نشان نداد. پس به دیدار علی رفت و از او خواست که با شورشیان دیدار کرده و
آنها را به بازگشت به شهر و دیارشان وادارد. عثمان ضمن اینکه خود را از
این پس ملزم به پیروی از توصیههای علی میکرد، به وی اختیار تام داد تا هر
گونه که میخواهد با شورشیان مذاکره کند. علی به وی یادآوری کرد که قبلاً
هم با وی در این باره صحبت کرده بود، ولی عثمان ترجیح داده که از مروان بن
حکم و بنیامیه حرفشنوی کند. عثمان قول داد که از این پس، از آنان روی
گردانده و از علی حرفشنوی کرده و دستور داد که دیگر انصار و مهاجران به
علی بپیوندند. او همچنین از عمار خواست که به این گروه بپیوندد ولی وی این
پیشنهاد را رد کرد.[۱۲۰]
علی در این زمان بدون آنکه مستقیماً با عثمان مخالفت کند، تأثیری
بازدارنده بر وی داشت. او انتقادات دیگر صحابه را به گوش عثمان میرساند و
از جانب عثمان با مخالفانی که از دیگر استانها به مدینه آمده بودند،
مذاکره کرد که به نظر میرسد این امر سبب بروز بدگمانی بین علی و اقوام
عثمان گشت. بعداً که شورشیان منزل عثمان را محاصره کردند، علی با اصرار بر
اینکه عثمان نباید از آب منع شود، تلاش کرد تا از شدت حصر بکاهد.[۱۲۱]
وقتی عثمان در معرض خطر حمله قرار گرفت، علی پسرانش را به منظور محافظت از
خانهٔ وی روانه کرد. وقتی عثمان را شورشیان کشتند، علی پسرانش را به دلیل
محافظت نامناسب از خانهٔ عثمان مؤاخذه کرد.[۱۲۲]
خلافت
برگزیدگی به خلافت
به نوشته مادلونگ پس از کشتهشدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحه
بود. در میان اهالی مصر، حامیانی برای طلحه وجود داشت. در حالی که بصریان و
کوفیان که به مخالفتهای علی با ظلم و بیداد توجه داشتند و اکثر انصار، آشکارا تمایل بر خلافت علی داشتند و بالاخره حرف آنان به کرسی نشست. در این میان مالک اشتر که رهبر کوفیان بود، به نظر میرسد که نقش اصلی را در تأمین امنیت برای خلیفهشدن علی داشتهاست.[۱۲۳] به نوشته پوناوالا پیش از قتل عثمان شورشیان بصری طرفدار طلحه و شورشیان کوفی طرفدار زبیر بودند، اما با قتل عثمان هر دو گروه به علی گرویدند. با قتل عثمان، بنی امیه از مدینه گریختند و کنترل شهر در دست مصریان، مهاجرین برجسته و انصار قرار گرفت. آنها از علی برای خلافت دعوت کردند و وی پس از چند روز این منصب را پذیرفت.[۱۲۴]
علی و پسرش، محمد حنفیه،
در مسجد بودند که خبر کشتهشدن عثمان به گوششان رسید. آنها سریعاً مسجد
را به قصد خانه ترک کردند. بر طبق روایت محمد حنفیه، اصحاب بسیاری با علی
ملاقات کرده و خواستند با وی بیعت کنند. در ابتدا علی مخالفت کرد، ولی
بعداً گفت که هر گونه بیعت باید در ملأ عام و در مسجد باشد. صبح روز بعد،
شنبه، علی به مسجد رفت. وی با هوادارانش به سمت بازار رفت و آنها به وی
اصرار کردند که خلافت را بپذیرد. روایات کوفی حاکی از این است که مالک اشتر
اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.[۱۲۵]
به نظر میرسد که علی شخصاً از اعمال فشار بر روی دیگران برای بیعت با خودش، خودداری میکرد. وقتی سعد بن ابیوقاص
برای بیعت با علی آورده شد، گفت تا پیش از اینکه مردم با علی بیعت کنند،
با وی بیعت نخواهد کرد. اما به علی اطمینان داد که دلیلی برای ترسیدن از وی
وجود ندارد. علی دستور داد تا بگذارند که سعد برود. سپس عبدالله بن عمر
آورده شد. وی نیز گفت که قبل از اجماع مردم بر علی، با وی بیعت نمیکند.
علی از وی ضامنی خواست تا عبدالله پس از بیعت مردم، فرار نکند و عبدالله
درخواست علی را رد کرد. مالک اشتر به علی گفت که عبدالله از شلاق و شمشیر
تو در امان است؛ او را به من واگذار. علی به مالک گفت که رهایش کن که من
ضامن او هستم. مخالفت عبدالله بن عمر، بر خلاف مخالفت سعد بن ابیوقاص و بر
ضد علی بود.[۱۲۶]
در مقابل دیدگاه برخی دیگر از تاریخ پژوهان آن است، انتخاب علی بهعنوان
خلیفهٔ جدید، در جوی انجام گرفت که پر از التهاب و ترس و وحشت بود.
کائتانی معتقد است، این انتخاب بدون موافقت قبلی صحابیون نامدار محمد که
قطعاً وقایع قتل عثمان را پیشبینی میکردند، صورت گرفت. دلاویدا در
دانشنامهٔ اسلام معتقد است که انتخاب علی بهعنوان خلیفه، به این دلیل نبود
که وی و خانوادهاش جایگاهی بالا داشتند یا به این دلیل که وی وفادار به
محمد بودهاست، بلکه بیشتر به این خاطر بوده که انصار که نفوذ دوبارهٔ خود
در شهرشان، مدینه، را بازیافته بودند، وی را حمایت کردند و از طرف دیگر
بنیامیه نیز دچار پریشانی و اغتشاش شده بودند. اما دولت نوپای علی از همان
بدو تأسیس مورد حملهٔ صحابیونی قرار گرفت که به آرزوهایشان نرسیده بودند و
نیز مورد حملهٔ معاویه که تنها والی از بنیامیه بود که توانسته بود کنترل مقر امارتش، شام، را حفظ کند.[۱۲۷]
آغاز خلافت
علی پس از برگزیدهشدن به خلافت از قاتلان عثمان و همچنین از فرقهای که برای او جایگاه فوق بشری قائل بودند دوری جست.[۱۲۸]
خلافت علی از همان روزهای نخست با آشوب همراه شد.[۱۲۹] هنگامی که علی به خلافت رسید، مرزهای اسلامی از غرب تا مصر و از شرق تا ارتفاعات شرقی ایران پیش رفته بود. اما اوضاع حجاز
در این ایام، ناآرام بود. از اقدامات مهم علی پس از رسیدن به خلافت، عزل
والیانی بود که قبلاً عثمان آنها را منصوب کرده بود. او کسانی را که از
نظرش قابل اعتماد بودند، به جای برکنارشدگان گماشت. در هنگام عزل و نصب
والیان، ابنعباس و مغیرة بن شعبه وی را به احتیاط و عملکرد مصلحتآمیز دعوت کردند. اما علی به حرف این دو عمل نکرد. ویلفرد مادلونگ
معتقد است که علی عمیقاً از وظیفهٔ اسلامی خود آگاه بود و در راه حفظ
شریعت اسلام، حاضر نبود که مصلحتی را بر حقی مقدم بشمارد؛ به طوری که حتی
حاضر بود در این راه با مخالفانش پیکار کند.[۱۳۰] یکی از مهمترین مخالفان علی، معاویه بود. معاویه فرماندار شام و از خویشان عثمان بود که بدین سبب خونخواهی قاتلان عثمان را حق خود میدانست.[۱۳۱] او با علی بیعت نکرد.[۱۰۶]
شیوه زمامداری
علی پس از رسیدن به خلافت تمامی اموال و زمینها و بخششهایی را که
عثمان و خلفای ماقبل در زمان خلافتشان به بعضی از اشراف داده بودند، پس
گرفت. وی مخالف تمرکز کنترل خلیفه بر روی درآمدهای استانی بود. او غنائم و
بیتالمال را از انحصار اشراف درآورد و به طور مساوی بین تمامی مسلمانان
تقسیم کرد. او همچنین در توزیع بیتالمال از تعصبات قومی و قبیلهای
خودداری میکرد؛ به طوری که حاضر نشد به برادرش، عقیل بن ابیطالب،
بیشتر از سهمش از بیتالمال بدهد. در حکومت وی، تمامی مسلمانان، چه
آنهایی که سابقهای طولانی در اسلام داشتند و چه آنهایی که بهتازگی
مسلمان شده بودند از دیدگاه توزیع بیتالمال، یکسان نگریسته میشدند.[۱۳۲]
ایرا لاپیدوس معتقد است علی که بر مبنای از خودگذشتیاش در خدمت به محمد و
اسلام ادعای خلافت کرده بود، حال به خاطر اینکه قاتلان عثمان وی را در
رسیدن به مسند خلافت حمایت کرده بودند، خود را به خطر انداخته بود.[۱۳۳] همچنین علی بر خلاف عمر، پیشنهاد داد که تمام درآمدهای دیوانی توزیع گردد و چیزی از آن اندوخته نشود.[۱۳۴]
پس از خلافت، بسیاری از قبیلهٔ قریش از او روی گرداندند، چون او از حقوق عشیرهٔ بنیهاشم
که عشیرهٔ پیامبر بود دفاع مینمود. همچنین او به این متهم شد که از
مجازات قاتلان عثمان خودداری و سمتهای اداری را از طرفداران عثمان
پاکسازی کردهاست.[۱۳۵] او با علی بیعت نکرد.[۱۰۶]
جنگ جمل
عایشه
که از مخالفان عثمان حمایت میکرد پس از طواف خانهٔ کعبه در راه بازگشت به
مدینه، خبر قتل عثمان و به خلافت رسیدن علی را شنید. پس به مکه بازگشت و
فعالانه دست به عملیاتی علیه علی زد و چهار ماه بعد[۱۳۶] به طلحه و زبیر پیوست. طلحه و زبیر که پیشتر از نیل به آرزوهای سیاسی خود ناامید شده بودند، با مخالفت علی در حفظ حکومت بصره و کوفه برای این دو، ناامیدیشان افزونتر گردید. این دو وقتی شنیدند که هوادارانشان در مکه جمع شدهاند، به بهانهٔ به جا آوردن عمره،
از علی اذن خواستند که مدینه را ترک گویند. پس از آن، این دو بیعت خود با
علی را شکسته و مسئولیت قتل عثمان را به گردن وی انداخته و از وی خواستند
که قاتلان را محاکمه کند.[۱۳۷] همچنین، افرادی از بنیامیه که از مدینه فرار کرده بودند و طبق نظر روبرت گلیو خلافت را در انحصار بنیامیه میدیدند[۱۳۸] و اهدافشان با طلحه و زبیر متفاوت بود، در مکه گرد آمدند.[۱۳۹]
لئورا وچا ولیری مینویسد طلحه و زبیر و عایشه اذعان داشتند که حدود
باید برای همه به طور مساوی برپا داشته شود و یک سری اصلاحات باید انجام
گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبهٔ خود مسئول بودند،
علت شورششان در راستای درخواست برای خونخواهی از عثمان و مقصودی که از
اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر میرسد.[۱۴۰]
مادلونگ بر این باور است که این چند تن کشتهشدن عثمان را بهانهای برای
مخالفت با علی و جاهطلبی خود قرار دادند زیرا آنها خلافت علی را با منافع
خود سازگار نمیدیدند. از سوی دیگر، شورشیان مدعی بودند که خون عثمان
نیازی به قصاص ندارد زیرا وی به خاطر عملنکردن به قرآن و سنت محمد کشته
شدهاست.[۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳]
لئورا وچا ولیری معتقد است علت واقعی این شورشها، رویکرد بخشایشگر علی
نسبت به مقصران قتل عثمان (به گونهای که این طور مینمود که مسببان امر
مجازات نخواهند شد)، عدم برخورد قاطع علی با معاندانی که تکبر و
خطرآفرینیشان بسیاری را فراری داده بود، و سیاست عوامگرای علی ضد
اشرافیگری قریش بودهاست.[۱۴۴]
پس از آنکه طلحه و زبیر در جمعآوری حامیان در حجاز ناکام ماندند، به امید پیداکردن نیرو و منابع لازم برای بسیجکردن حامیان عراقی، با چند صد سرباز[۱۴۵] عزم بصره کردند.[۱۴۶] وقتی علی از این موضوع مطلع شد، همراه با سپاهی، رد پایشان را گرفت[۱۴۷] و تعقیبشان کرد اما به آنها نرسید.[۱۴۸] علی چارهای نداشت جز آنکه از تصرف عراق به دست این گروه ممانعت کند، چرا که شام
فقط از معاویه اطاعت میکرد. در مصر نیز هرج و مرج حکمفرما بود؛ بنابراین
با از کف رفتن عراق، عملاً استانهای شرقی وابسته به آن، شامل ایران، نیز
از دست میرفت.[۱۴۹]
شورشیان بصره را تصرف کرده[۱۵۰] و بسیاری از مردم را کشتند.[۱۵۱] در بصره سپاه عایشه به بیتالمال حمله برده، محافظانش را کشتند و نیز عثمان بن حنیف، والی منصوب علی، را مجبور کردند که قصر حکومتی را ترک کند و موی سر و ریشش را کندند.[۱۵۲] علی ترجیح داد به جای اینکه به بصره لشکر کشد، حمایت کوفه را جلب کند.[۱۵۳] ابوموسی اشعری،
والی کوفه، پیش از جنگ جمل با علی بیعت نمود. اما وقتی که جنگ بین طلحه و
زبیر و عایشه با علی بالا گرفت، ابوموسی موضعی بیطرف اتخاذ کرد و با وجود
تحت فشار گذاشتنش، از تصمیمش منصرف نشد.[۱۵۴] وی مردم کوفه را به بیطرفی در جنگ داخلی بین مسلمانان فرا خواند.[۱۵۵] سرانجام حامیان علی وی را از کوفه بیرون راندند و علی نامهای شدیدالحن به او نوشت و عزلش کرد.[۱۵۶] نمایندگان علی (مالک اشتر، ابنعباس، فرزندش حسن، و عمار بن یاسر) تلاش بسیاری برای جلب حامی برای سپاه علی کردند تا بالاخره ۶ یا ۷ یا ۱۲ هزار نفر را به سپاه علی ملحق کردند.[۱۵۷] مادلونگ مینویسد حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم آورد و آنان را به ذی قار آورد و به علی ملحق شد.[۱۵۸]
علی به بصره نزدیک شد و باب مذاکرات با طلحه و زبیر و عایشه را باز کرد.
همه در آن زمان فکر میکردند توافق بین طرفین حاصل شدهاست، اما جنگ بین
دو سپاه ناگهان آغاز شد. در منابع دربارهٔ آغازگر جنگ روایات گوناگونی
آمدهاست. طبق برخی روایات، علی به لشکریانش دستور داد که جنگی را آغاز
نکنند، اما پس از آنکه برخی از حامیان علی کشته شدند، وی خود را مستحق
دانست که جنگ را علیه برخی مخالفانش از اهل قبله آغاز کند.[۱۵۹] وجه تسمیهٔ این جنگ این است که عایشه در مرکز میدان جنگ و بر روی شتری سوار بود.[۱۶۰]
عایشه در این جنگ آسیبی ندید اما جنگ حول شترش بسیار شدید بود. سپاه علی
پیروز شد و یاران علی زانوی شتر را قطع کردند و شتر به همراه عایشه به زمین
نشست. اما عملاً پیش از این هم جنگ به پایان رسیده بود، چرا که طلحه توسط
تیری که بسیاری از منابع آن را کار مروان بن حکم میدانند، زخمی شده و پس از آنکه او را به خانهای بردند، درگذشت.[۱۶۱]
زبیر نیز پس از اینکه با علی دیدار کرد و علی وی را به یاد سخنی از محمد
در مورد خودش انداخت، در مشروعیت جنبشی که به راه انداخته بود، دچار تردید
شد و میدان جنگ را ترک کرد. کسانی از قبیله بنیتمیم او را تعقیب کردند و به طرز توطئهآمیزی کشتندش. احنف بن قیس را از محرکان قتل زبیر دانستهاند.[۱۶۲]
روبرت گلیو معتقد است که گرچه در مورد فرار و خیانت و حقارت در این جنگ در
منابع اغراق شده، اما این دلایل به خوبی نشاندهندهٔ بیثباتی مخالفان علی
و حاکی از علت پیروزی آسان علی در این جنگ است.[۱۶۳]
محاسبهٔ آمار دقیق رزمندگان در این جنگ و کشتهشدگان غیرممکن است. چرا که
منابع در مورد تلفات جنگ، اعدادی بین ۶٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ تن گزارش میدهند؛
ولیری مینویسد عدد ۳۰٬۰۰۰ اغراق است، زیرا شمار افرادی که از مدینه به
همراه علی آمدند و افرادی که بعداً به وی پیوستند سر جمع بهسختی به ۱۵٬۰۰۰
تن میرسد.[۱۶۴]
عایشه بازداشت گردید اما با احترام با وی رفتار شد و علی وی را تحت مراقبت[۱۶۵] به مدینه فرستاد و در این تصمیم سر سخت بود. او به سپاه عایشه امان داد[۱۶۶] و آنها را پس از اخذ بیعت آزاد نمود. در خصوص بیعت برخی از سپاه جمل همچون مروان
گزارشها مختلف است و برخی مورخان گفتهاند علی آنها را بدون اخذ بیعت
بخشید. همچنین مانع تصاحب اموالشان توسط سپاهیانش بهعنوان غنیمت جنگی شد.
این عمل علی، باعث بروز ناآرامیهایی در سپاهش گردید. مطلبی مهمتر که باعث
شد تندرویان سپاه علی وی را متهم به خروج از دین بکنند، این بود که علی
مانع از به کنیزی گرفتن زنان و فرزندان و گرفتن اموال کشته شدگان جنگ در
سپاه عایشه گردید و تنها اموالی که در میدان جنگ به دست میآمد را مجاز به
گرفتن دانست. آنان از علی پرسیدند که چطور ریختن خون این افراد حلال بوده
اما اموالشان حرام است و خوارج از این پس این مسئله را یکی از اتهامات
وارده بر علی مبنی بر خروج از دین به حساب میآوردند.[۱۶۷][۱۶۸]
از جنگ جمل تا جنگ صفین
علی وارد بصره شد و پولهایی را که در بیتالمال یافت، به طور مساوی
میان حامیانش تقسیم کرد. این امر احتمالاً نشانهٔ این است که وی به
کهنهمسلمانانی که از روزهای اول به اسلام خدمت کرده بودند و
تازهمسلمانانی که در فتوحات نقش داشتند، یکسان مواجب میداد و سپس برای
جلب حمایت کوفیان علیه معاویه، به آن شهر رفت.[۱۶۹] مردم بصره با علی بیعت کردند. علی، ابنعباس را والی بصره نمود و زیاد بن ابیه
را به دستیاری ابنعباس گماشت. به نوشتهٔ ولیری، مالک اشتر به خاطر این
موضوع خشمگین شد چرا که پسران عباس، یکی والی بصره، یکی والی مکه، و دیگری
والی یمن شده بودند.[۱۷۰]
علی موفق به تشکیل ائتلافی گسترده شد که دو گروه جدید را به حامیانش
افزود. اولی قاریان که آخرین امیدشان در بازیابی نفوذ خود را در علی
میدیدند و دومی رهبران قبائل سنتی که مجذوب مساوات وی در تقسیم غنائم شده
بودند. شکلگیری موفقیتآمیز این ائتلاف را که افراد گوناگونی چون عمار بن
یاسر (مهاجر)، قیس بن سعد عباده (انصار)، مالک اشتر (قاریان)، و اشعث بن قیس (رهبر سابق جنگهای رده و از رؤسای قبائل کوفی) را در بر میگرفت، میتوان به پای شخصیت فرهمند علی گذاشت.[۱۷۱]
پس از نبرد جمل، چون علی همچنان به سیاست برابری و عدالت در توزیع
مالیات و غنائم پایبند بود، توانست حمایت اصحاب محمد بهخصوص انصار، رهبران
قبائل، و قاریان قرآن را که خواهان داشتن رهبری پیرو احکام اسلام بودند، از آن خود کند.[۱۷۲][۱۷۳]
از جمله تغییراتی که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان
مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد.
بجای آن مالیات اخذشده از شهرها را بهعنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به
میزان ثابتی میان جنگجویان توزیع میکرد. گزارش شدهاست که این اولین مورد
اختلافی بود که میان علی و گروهی که بعداً خوارج را تشکیل دادند، پیش آمد.[۱۷۴]
جنگ صفین
نقاشی جنگ صفین از کتاب تاریخنما اثر بلعمی، ابتدای سدهٔ ۱۴ میلادی
علی بیدرنگ پس از کامیابی در ساکتکردن شورش طلحه و زبیر،
به شام در شمال سرزمینهای اسلامی روی آورد. معاویه حاکم سرزمین شام بود.
او در زمان عمر به فرمانداری این منطقه گماشته و در زمان عثمان در آنجا
تثبیت شده بود. میان شورشهای طلحه و زبیر با شورش معاویه یک تفاوت اصلی
بود که در مورد نخست، طلحه و زبیر به دنبال شورا و برگزیدن یک خلیفهٔ دیگر
بودند ولی معاویه ادعا میکرد که به خونخواهی عثمان برخاستهاست و درخواست
مجازات قاتلان وی را دارد.[۱۷۵]
دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد علی معتقد بود که عثمان به این دلیل کشته شد
که مردم به خاطر اعمال مستبدانهٔ وی تحت ظلم بودند؛ بنابراین آنها مشمول
مجازات نمیشوند.[۱۷۶] علی نامهای برای معاویه نوشت و آن را به دست جریر بن عبدالله بجلّی،
فرماندار پیشین همدان که از سوی عثمان برگزیده شده بود، داد تا به دست
معاویه برساند و از او بیعت بگیرد ولی معاویه به بهانههای گوناگون جریر را
در آن سرزمین نگه داشت و در این مدت دمشق را آمادهٔ نبرد با علی کرد.[۱۷۷] علی در این نامه اشاره میکند که:
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا
پذیرفتند، پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است
نتواند کردهٔ دیگران را نپذیرد . . .
همچنین او در این نامه به معاویه هشدار داد که در صورت زیر پا گذاشتن خواستهٔ عموم مردم و بدعت گذاشتن، با او پیکار خواهد کرد.[۱۷۸]
معاویه به خودمختار بودن شام به رهبری خودش اصرار میورزید ولی علی مدعی
بود که تمامی استانهای حکومت اسلامی، باید به طور مساوی با مشکلات جامعهٔ
مسلمانان روبرو شوند. معاویه به بهانهٔ مشارکت نداشتن در انتخاب علی،
حامیان شامی خود را بسیج کرده و از بیعت با علی سرباز زد.[۱۷۹]
میان علی و معاویه چندین بار نامهنگاری شد و علی از حق قانونیاش
بهعنوان حاکم دفاع کرد. معاویه نامهٔ علی را با دیرکرد پاسخ داد و در این
میان خود را آمادهٔ نبرد با او کرد. سپس نامهای به علی فرستاد و به او
پیشنهاد کرد که حکومتش را به شرطی میپذیرد که در جایگاه خود باقی بماند و
فرمانداری مصر را هم در دست بگیرد. چون علی این درخواست را نپذیرفت، معاویه
نامهٔ اعلام جنگ و درخواست قصاص قاتلان عثمان را به جریر داد تا به دست
علی رساند.[۱۸۰]
علی با وجود سختیهای بسیار که در داخل برایش پیش آمده بود توانست در ذیحجهٔ ۳۶ هجری سپاهی در عراق فراهم آورد و آن را روانهٔ صفین کند. چند زد و خورد میان دو سپاه صورت گرفت تا آغاز ماه محرم
که جنگ متوقف شد. یک ماه میان دو سپاه گفتگو صورت گرفت ولی هنگامی که
کاملاً روشن شد که گفتگو بینتیجه است، در صفر ۶۵۷ میلادی، جنگ دوباره از
سر گرفته شد. در مجموع این جنگ سه ماه طول کشید که بیشتر آن به گفتگو میان
دو سپاه سپری میشد. جنگ برای هر دو گروه بسیار آسیب داشت و نتیجهٔ آن
نامشخص بود تا آنجا که پس از یک هفته کارزار سخت، هنگامی که به نظر میرسید
سحرگاه فردا علی پیروز خواهد شد در شب آخر به نام لیله الهریر (شب ناله)، عمرو عاص
به معاویه پیشنهاد کرد که تا سربازانش قرآنها را بر سر نیزه بلند کنند تا
در سپاه علی اختلاف و چنددستگی افتد. معاویه که از اختلاف نظرها در سپاه
علی آگاه بود از این وضعیت بهره برد و این پیشنهاد را پذیرفت.[۱۸۱]
قرآن سر نیزه کردن و متارکه جنگ
سپاهیان معاویه قرآن به سرنیزهها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه
پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. این کار سپاه
علی را دچار سردرگمی و تردید کرد. در حالی که علی بر ادامه جنگ اصرار داشت
و به آنها هشدار میداد که معاویه مرد دین نیست و این فریب و نیرنگ است،
قاریان نمیتوانستند به دعوت به قرآن را اجابت نکنند و حتی برخی از آنها وی
را تهدید کردند که اگر به جنگ ادامه دهد وی تحویل سپاه دشمن دهند یا با وی
همچون عثمان عمل کنند. علی در مواجهه با تهدید سپاهیانش متارکه جنگی را
پذیرفت و به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت قرآن تن داد.[۱۸۲]
پوناوالا در این باره مینویسد که کاملاً روشن بود که درخواست صلح، نه برای علی که برای اهل عراق
که بیشتر سپاه علی را تشکیل میدادند، بود تا از این رهگذر، با دستاویز
قرار دادن تعصب مردم در اعتقادات مذهبی، علی را از هوادارانش جدا کند. فریب
جنگی این کار برای علی روشن بود، اما شمار اندکی از سربازان او میخواستند
جنگ را ادامه دهند. اشعث بن قیس
که قدرتمندترین رهبر قبیلهای کوفه بود، اصرار به قبول دعوت معاویه داشت.
علی جنگ را متوقف کرد و اشعث را فرستاد تا از هدف معاویه آگاه شود. معاویه
پیشنهاد کرد که هر دو طرف، داوری را برگزینند تا با هم به تصمیمی بر پایهٔ
قرآن برسند و این تصمیم برای هر دو بی درنگ اجرا شود.[۱۸۳] بسیاری از تاریخ پژوهان معتقدند که این، ترفندی حساب شده از سوی معاویه بود.[۱۸۴][۱۸۵]
پوناوالا مینویسد که در این زمان به نظر میرسد که معاویه هیچ گونه
تلاشی برای مسائلی از قیبل خون خواهی عثمان و بازگشت به شورای انتخاب خلیفه
که قبلاً بر روی آن پافشاری میکرد، انجام نمیداد. اکثر سربازان علی در
این شرایط به حکمیت راضی بودند و حال به دنبال تعیین داور از سپاه علی
بودند که باید با عمروعاص نماینده شامیان روبرو گردد. این مهم که داور،
نماینده علی باشد یا نماینده عراقیها که عمدتاً کوفی بودند، شکاف بیشتری
در سپاه علی به وجود آورد. انتخاب علی ابنعباس و یا مالک اشتر بود اما اشعث بن قیس و قاریان آن را رد کرده و بر روی ابوموسی اشعری پافشاری کردند. ابوموسی مخالف علی بود و پیشتر، مردم کوفه را از یاری علی باز میداشت. علی سرانجام به انتخاب ابوموسی رضایت داد.[۱۸۳]
توافق حکمیت در ۱۵ صفر سال ۳۷ (حدوداً ۲ اوت ۶۵۷) منعقد شد. در هنگام
طرح توافق برای حکمیت علی مجبور به زدودن عنوان امیرالمؤمنین از مقابل نامش
شد، تا توافق پیش رفت. معاویه اعتراض کرد که اگر از دید وی علی به واقع
خلیفه بود، معاویه هرگز با وی نمیجنگید. بندهای اصلی توافق نامه مطابق با
خواست جناح صلح طلب تنظیم شد. طبق توافقنامه بنا شد، وظیفه داوران نامبرده
آن باشد که بر اساس احکام قرآن به توافق برسند و در هر موردی که نتوانند
حکم آن را در قرآن بیابند از راهنماییهای سنت عادل و مورد اتفاق که در
موردش بین دو طرف اختلافی نیست، استفاده کنند. موضوع حکمیت به طور مشخص
تصریح نشد اما قرار شد که بر اساس مصلحت امت تصمیم بگیرند و امت را دچار
شقاق و جنگ نکنند. زمان اولیه برای توافق شش ماه بعد، ماه رمضان، مقرر شد و
شرایطی برای مکان، شهود و دیگر شرایط تشکیل جلسه تعیین شد. به نوشته
مادلونگ روشن بوده است که هر رأیی بر خلاف قرآن نامعتبر خواهد بود.[۱۸۳][۱۸۶]
به نوشته مادلونگ نه تنها شرایط حکمیت علیه علی بود، بلکه نفس پذیرش
حکمیت یک شکست سیاسی برایش محسوب میشد. از یک سو حکمیت باور پیروان علی به
حقانیت موضعشان را سست کرد و باعث شکاف در سپاه علی شد و از سوی دیگر به
شامیان اطمینان داد که ادعاهای فریبکارانه معاویه اساسی استوار در قرآن
دارد. این امر پیروزی اخلاقی برای معاویه محسوب میشد. بدین ترتیب در
شرایطی که هم علی و هم معاویه میدانستند که حکمیت در پایان شکست خواهد
خورد، معاویه که در حال شکست در جنگ بود فرصتی یافت تا موضعش در شام را
مستحکم کند و علیه علی تبلیغات نماید.[۱۸۷]
پیدایش گروه خوارج و نبرد نهروان
نوشتارهای اصلی:
خوارج و
نبرد نهروان
به نوشته پوناوالا در خلال شکل گیری توافق بر سر حکمیت، ائتلاف حامیان
علی شروع به از هم پاشیدگی نمود. مسئله توسل به سنت، باید مهمترین دلیل
واکنش قاریان بوده باشد. آنها با توافق مواقفت کردند، چرا که آن دعوت به
صلح و به کار بردن قرآن بود. در آن زمان بندهای توافق نامه هنوز تعیین نشده
بود و در آن موردی که علی دیگر امیرالمؤمنین تلقی نخواهد شد، وجود نداشت.
از آن جدی تر، گسترش اختیارات داوران از قرآن به سنتی که ابهام آمیز است،
اعتبار قرآن را به خطر میانداخت؛ بنابراین معادل حکم کردن افراد در امر
دین (تحکیم الرجال فی الدین) به حساب میآمد. از این رو، آنان شعار «حکم
کردن جز سزاوار خدا نیست.» (لا حکم الا الله) را برافراشتند. در این زمان،
شامیان ادعا کردند که این تواقفق نامه، تأییدی است بر اینکه قرآن در موردن
عادلانه بودن یا نبودن کشته شدن عثمان، حکم کند؛ ولی قاریان شکی نداشتند که
او عادلانه کشته شدهاست. وی بر این باور است که پیش کشیدن مسئله قتل
عثمان توسط معاویه در این مقطع حساس، باید به طفره رفتن قبلی وی از این
موضوع مرتبط باشد. کل ماجرا یک تلاش سازمان یافته برای تخریب ائتلاف علی به
نظر میرسد. قاریان به علی گفتند که اگر همانند آنان به خاطر پذیرش حکمیت،
توبه نکند، آنان از وی اعلان برائت خواهند نمود. در هنگام بازگشت لشکر علی
به کوفه، بعضی از قاریان در حرورا توقف نمودند.[۱۸۸]
علی که گرفتار نافرمانی جمعی از سپاهش شده بود که بعداً خوارج نامیده شدند، ابتدا پسرعمویش، عبدالله بن عباس،
را بهعنوان نمایندهٔ خود برای مذاکره به حرورا فرستاد و سپس خود شخصاً
برای بحث به آنجا رفت. علی توانست آنان را قانع کند که از نافرمانی دست
بردارند که چگونگی این امر چندان روشن نیست. پس از اینکه علی به کوفه
بازگشت بهصراحت اعلام کرد که به شرایط منعقدشده در عهدنامهٔ صفین وفادار
خواهد ماند. حروریان که همراه علی به کوفه بازگشته بودند، با شنیدن این سخن
خشمگین شدند. در نتیجهٔ این سخن علی، خوارج با یکدیگر پنهانی ملاقات کرده و
از خود پرسیدند که آیا ماندن در سرزمینی که بیعدالتی بر آن حکمفرماست، با
تکالیفی که بر ذمهٔ بندگان خداست، سازگار میباشد. کسانی که ترک آن سرزمین
را بایسته دانستند، پنهانی گریختند و از همفکران خود در بصره خواستند که
آنان نیز چنین کنند و در نهروان گرد هم آمدند.[۱۸۹]
به باور فرد دونر ممکن است علت مخالفت برخی از خوارج ترس از آن بوده باشد
که علی با معاویه سازش کرده و در پی آن، آنان برای حساب پس دادن در مورد
شورش خود علیه عثمان فرا خوانده شوند.[۱۹۰]
حکمیت
اولین دیدار داوران در ماه رمضان[۱۸۳] یا شوال ۳۷ هجری مصادف با فوریه یا مارچ ۶۵۸ میلادی، در منطقه بی طرف دومةالجندل برگزار شد.[۱۹۱]
نتیجه دیدار این شد که اعمالی که عثمان به آنها متهم شده بود، مستبدانه
نبود و وی ناعادلانه کشته شده و معاویه حق خون خواهی از وی را دارد.
مادلونگ میگوید، این تصمیم، یک مصالحه سیاسی بود که بر اساس تحقیق قضایی
صورت نگرفته بود. با این حال، رأی به بیگناهی عثمان تبدیل به یکی از عقاید
دینی اهل سنت گردید. این حکم مطلوب عمرعاص بود، زیرا مانع از پیوستن افراد
بی طرف به علی میشد. [۱۹۲]
موضوع اصلی، اما، رفع اختلاف مسلمانان در خصوص خلیفه بود. به نوشته
مادلونگ ابوموسی شخصی بیطرف و صلحجو بود، اما در این زمان حاضر به متهم
کردن علی یا خلع وی و پذیرش خلافت معاویه نبود. وضعیت ایدهآل برای ابوموسی
تشکیل شورای خلافت
متشکل از افراد بی طرف بود. عمرو عاص بر آن بود که جلوی هر تصمیمی در خصوص
خلافت علی یا تشکیل شورای خلافت را بگیرد. البته به زعم مادلونگ، در این
زمان هنوز بحث خلافت معاویه مطرح نبود. بدین ترتیب مادلونگ تصریح میکند که
برخلاف برداشت واله یری، حکمیت در دستیابی به هدف اصلیش که رفع اختلاف و
پایان فتنه بود شکست خورد، هرچند برای معاویه دستاورد سیاسی بزرگی داشت و
شامیان تا ذیالحجه (آوریل-مه) سال ۳۷ با معاویه بهعنوان خلیفه بیعت
کردند.[۱۹۳]
کوفیان به ابوموسی معترض شدند و وی به مکه گریخت. علی رأی صادر شده را
تقبیح کرد و اعلام نمود حکمین قرآن را پشت سر انداخته و نهایتاً به وفاق هم
نرسیدند. سپس از مردم خواست مجدداً برای جنگ با معاویه گرد آیند. [۱۸۳][۱۹۴]
حکمیت دوم احتمالاً در محرم سال ۳۸ هجری مصادف با ژوئن یا ژوئیه ۶۵۸ میلادی [۱۹۵] یا شعبان آن سال مصادف با ژانویه ۶۵۹ میلادی در اذرح رخ داد. [۱۸۳]
مادلونگ مینویسد با توجه به اینکه علی دیگر ابوموسی را نماینده خود نمی
دانست و کسی را نیز به نمایندگی تعیین نکرده بود، در این واقعه مشارکتی
نداشت. از سوی دیگر بزرگان دینی مدینه که در حکمیت اول شرکتی نداشتند
کوشیدند تا از این طریق بحران خلافت را حل کنند. [۱۹۶]
پوناوالا میگوید پس از حکمیت اول علی و معاویه هیچکدام دیگر خلیفه به
حساب نمیآمدند و حاکمانی شورشی تلقی میگردیدند. اما بهعنوان دو رقیب
برای خلافت به حساب میآمدند. به نظر میآید که داوران و دیگر افراد
نامدار، به استثنای نمایندگان علی، با یکدیگر ملاقات کردند تا در مورد
انتخاب خلیفه جدید به بحث بپردازند.[۱۹۷]
معاویه کوشید تا ادعای خلافت خود را که در شام تثبیت کرده بود، از طریق
اقناع بزرگان دینی که بی طرف مانده بودند به کل امت اسلامی گسترش دهد. لذا،
بزرگانی از تابعین را نیز دعوت کرد. عمروعاص از خلافت معاویه حمایت میکرد، اما ابوموسی اشعری در پی تشکیل شورای خلافت و یا گزینش دامادش عبدالله بن عمر بود. عمروعاص ابوموسی را فریفت و وی به شکل ابلهانه ای به آلت تحقق امیال معاویه تبدیل شد.[۱۹۸]
پوناوالا مینویسد عبدالله بن عمر به خاطر فقدان اجماعی بر روی خلیفه
شدنش، این پیشنهاد را رد نمود. پس از آن، ابوموسی اشعری به عمروعاص پیشنهاد
کرد که هر دو علی و معاویه از خلافت عزل شده و کار تعیین خلیفه به شورا
موکل شود و عمروعاص پیشنهادش را پذیرفت. ابوموسی در ملأ عام مورد توافقش با
عمرو عاص را اعلام کرد ولی عمروعاص برخلاف توافق پیشین بیان داشت که علی
را عزل و خلافت معاویه را تأیید کرد.[۱۸۳] این امر سبب شد ابوموسی برآشوبد و حکمیت را ترک کند. [۱۹۹]
نبرد نهروان
پس از حکمیت اول، هنگامی که علی دریافت معاویه بیعت با خود بهعنوان خلیفه را پذیرفته است،[۲۰۰] سعی کرد سپاه تازهای را سامان دهد و از مسلمانان خواست با کسانی بجنگند که بر شیوه کسری و قیصر
حکومت میکنند و بندگان خدا را به خدمت میگیرند. وی از خوارج نیز برای
پیوستن به جنگ علیه معاویه دعوت کرد، اما آنان پافشاری کردند که علی اول
اقرار به توبه از کفری کند که از نظرشان با پذیرش حکمیت مرتکب شده بود.[۲۰۱][۱۸۳]
پوناوالا میگوید در این هنگام، فقط انصار، باقیماندگان قاریان به رهبری
مالک اشتر و تعداد کمی از مردان قبایلشان، به علی وفادار ماندند. علی با
سپاه جدیدش کوفه را به منظور براندازی معاویه ترک کرد.[۱۸۳]
در حالی که علی در راه شام بود، خوارج دست به کشتن افرادی زدند، که با
آنها اختلاف دیگاه داشتند. لذا سپاه علی و بخصوص اشعث بن غیث از وی خواستند
که نخست با خوارج برخورد کند، چون از جانب آنها برای خویشان و اموال خود
احساس ناامنی میکردند. لذا علی در ابتدا به نهروان رفت تا با مخالفان
تعامل کند. هرچند نظر اکثریت سپاه بر این بود، اما برخی سپاه را ترک کردند.
علی از خوارج خواست که قاتلان را تسلیم کنند، اما آنها در پاسخ گفتند
جملگی این قتل ها را مرتکب شده و ریختن خود شیعیان علی را حلال میدانند.[۲۰۲]
نبرد نهروان به روایت بلاذری
در ۹ صفر سال ۳۸ هجری (حدوداً ۱۷ ژوئیه سال ۶۵۸ میلادی) و به روایت
ابومخنف در ذی الحجه سال ۳۷ هجری مقارن با نیمه ماه مه سال ۶۵۸ میلادی رخ
داد. علی و برخی از اصحابش از خوارج خواستند که دست از دشمنی و جنگ
بردارند، اما آنها نپذیرفتند. سپس علی پرچم عفو را دست ابوایوب انصاری
داد و اعلام کرد هر کس نزد آن پرچم برود و همچنین اگر کسی از خوارج نهروان
را ترک کند و مرتکب قتلی نشده باشد، در امان است. بدین ترتیب صدها تن از
خوارج از سپاهشان جدا شدند و از حدود ۴۰۰۰ نفر تنها ۱۵۰۰ یا ۱۸۰۰ تن باقی
ماندند. نهایتاً علی منتظر ماند تا خوارج نبرد را آغاز کنند و سپس با سپاهی
حدوداً چهارده هزار نفری به باقی مانده لشکر خوارج یورش برد. از سپاه علی
بین ۷ تا ۱۳ نفر کشته شدند، حال آنکه تقریباً همه خوارجی که دست به شمشیر
بردند کشته و زخمی شدند. علی دستور داد زخمیان خوارج به قبایلشان تحویل
گردند تا مداوا شوند.[۲۰۳]
مادلونگ مینویسد نبرد با خوارج چالشبرانگیزترین رخداد دوران خلافت علی
بود. هرچند از دید یک دولتمرد عادی جنگ با شورشیان بیعت شکن خونریزی که
آشکارا تهدید به قتل دیگران میکردند معقول و بلکه ضروری بود، اما اینان
پیش از این از همراهان علی و همچون خود وی از مخلص ترین باورمندان به قرآن
بودند. آنها میتوانستند از پرشورترین متحدان علی در مقابله با انحراف از
قرآن باشند. اما علی نمی توانست به درخواست آنان اقرار به کفر خود کند یا
دیگر مسلمانان را کافر بداند. یا آنکه از قتل هایی که مرتکب شده بودند چشم
پوشی کند. به هر حال بعد از این رخداد، اولویت نخست علی آن که مجدداً در
میان قاریان قرآن وفاق ایجاد کند. هرچند علی درصدد بود که مستقیماً از
نهروان به سوی شام لشکرکشی کند، اما سپاهش به رهبری اشعث بن قیس با شکوه از
فقدان توشه جنگی او را مجبور به حرکت به سمت کوفه کردند و در آنجا لشکرگاه
را ترک کردند. [۲۰۴]
پوناوالا مینویسد کشتار منتجه از سوی بسیاری از افراد، تقبیح شد و فرار
کردن سربازان از سپاه علی، وی را مجبور کرد تا به کوفه باز گردد و نتواند
به سمت معاویه لشکر کشی کند. [۱۸۳]
شورشها
در دوران خلافت علی جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه
افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان
ارسالی خلیفه سرکوب شد.[۲۰۵] مثلاً شورشیان در شرق ایران، مالیات خود را به قبائل کوفی و بصری پرداخت نکردند.[۲۰۶]
در حالی که در سالهای ۴۱–۳۵ هجری، مسلمانان مشغول جنگهای داخلی بودند،
اکثر مناطق ایران از کنترل خلافت اسلامی خارج شد. حتی بازماندگان سلسلهٔ ساسانی به تلاشهایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستان و نیشابور
دست زدند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل
مناطق آشوبزده را در دست گرفته و شورشها علیه والیان و افراد تحت
حمایتشان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات، و فوشنج همانند اهالی نیشابور از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهای سیستان حمله برده، آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری، فرمانهای علی به اشخاص برجستهٔ محلی مبنی بر دادن خراج به ماهویه، مرزبان مرو، باعث بروز شورشهایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید که تا مرگ علی ادامه داشت.[۲۰۷]
بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول سرکوب شورشهای خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطق جبال، فارس، و کرمان
در سال ۳۹ هجری از دادن مالیات سر باز زده و شروع به شورش کردند که روز به
روز شدت مییافت و مردم این مناطق مأمورین جمعآوری مالیات را از شهرهای
خود بیرون راندند.[۲۰۸]
سال آخر خلافت
پس از قضیهٔ حکمیت، هر چند علی حکم برکناری را نپذیرفت و خود را کماکان
خلیفهٔ مسلمانان مینامید اما هر روز از وفاداران به او کاسته میشد. وقتی
علی مشغول رفع شورش خوارج بود، معاویه کنترل مصر را در دست گرفت.[۲۰۹] در این زمان معاویه نیز طرفدارانی داشت که او را خلیفه میدانستند.[۱۰۶]
دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد وی در اواخر سال ۳۹ هجری، سپاهیان علی را در
مصر شکست داد و عمرو عاص را حاکم آنجا نمود. در همین زمان، علی کنترل حجاز
را نیز از دست داد.[۲۱۰]
در سال ۴۰ هجری علی حتی کنترلی بر شهرهای مکه و مدینه نیز نداشت. علی
عملاً به شهر کوفه محدود شده بود و در موضعی تدافعی قرار داشت تا آنجایی که
اقدامی در برابر لشکرکشیهای معاویه به قلب عراق، یمن و عربستان نکرد.[۲۱۱]
افکار عمومی عرب به جانشینی معاویه تمایل داشت، چرا که وی توسط نیروهای
منظمی پشتیبانی میشد و میتوانست قدرت را در میان نخبگان عرب حفظ و خلافت
اسلامی را کنترل کند.[۲۱۲]
در سال آخر خلافت علی، مردم کوفه و بصره پس از حملات لشکریان معاویه به
شهرهای عراق، ماهیت واقعی معاویه را شناختند و دوباره با علی بر ضد معاویه
متحد شدند. با این حال نگرش مردم نسبت به علی در این مقطع زمانی، به شدت
متفاوت بود. فقط اقلیت کوچکی از آنها معتقد بودند که علی بهترین شخص پس از
محمد برای خلافت است؛ در حالی که اکثریت مردم او را به علت دشمنی با
معاویه مورد حمایت قرار دادند.[۲۱۳]
کشته شدن
نوشتار اصلی:
کشته شدن علی
تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه، و عمرو عاص به صورت همزمان
گرفتند تا به عقیدهٔ خود اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگهای داخلی
بودند، خلاص کنند[۲۱۴] که تنها موفق به کشتن علی شدند و معاویه و عمرو عاص جان سالم به در بردند.[۲۱۵]
در منابع روز ضربت خوردن علی ۱۷، ۱۹، و ۲۱ رمضان گزارش شدهاست. اما شیخ مفید روز ۱۹ را صحیحتر میداند و ابن ابی الحدید نیز مینویسد چون این سه تن کارشان را عبادت میدانستند بنابراین آن را در شب قدر
۱۹ رمضان قرار دادند تا ثواب بیشتری برده باشند. روز مرگ علی هم در منابع
از ۱۱ تا ۲۱ رمضان گزارش شدهاست و مدت تحمل ضربت را دو یا سه روز
دانستهاند.[۲۱۶]
علی هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روایتی دیگر در کنار در مسجد[۲۱۷] توسط عبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر زهرآگین از ناحیهٔ سر[۲۱۸]
ضربت خورد. عبدالرحمن این عمل را به قصد انتقامگیری از وی در قبال کشتار
نهروان انجام داد. دو روز بعد در ۱۹ یا ۲۱ رمضان ۴۰ هجری، علی در سن ۶۲ یا
۶۳ سالگی[۲۱۹] درگذشت.[۲۲۰]
علی از مدتها قبل میدانست که کشته میشود، حال یا محمد به وی گفته بود
یا خودش این مطلب را حس کرده بود. روایات زیادی وجود دارد که در آن محمد
یا علی خبر میدهند که ریش علی از خون فرق سرش رنگین میشود. عمدتاً در
منابع شیعی بر روی این مطلب تأکید شدهاست که علی با وجود آگاهبودن از
سرنوشتش، کس دیگری را به جای خود به امامت نماز جماعت نگذاشت و با وجود
اینکه دیگران به وی در مورد احتمال کشتهشدنش هشدار داده بودند، با خواندن
ابیاتی هراس از مرگ را نفی کرده بود. علی حتی پیشبینی کرده بود که ابن
ملجم قاتلش خواهد بود. رابطهٔ بین علی و ابن ملجم تنشبرانگیز بود. با این
همه، علی در مقام خلیفه هیچ اقدامی علیه ابن ملجم انجام نداد. به روایت ابن
سعد، علی گفته بود «چگونه کسی را بکشم که هنوز مرا نکشتهاست»؟ حتی وقتی
کسی از قبیلهٔ مراد یا کسی که از زبان خود ابن ملجم نقشهٔ قتل را شنیده
بود، در این باره به علی هشدار داد، علی پاسخ داد که هر انسانی را دو فرشته
که بر روی شانههایش قرار دارند، تا لحظهٔ مرگ حافظاند و آن لحظه را
تقدیر معین میکند.[۲۲۱]
شب قبل از واقعه، ابن ملجم به همراه وَردان و شَبیب بن بَجَره
شمشیرهایشان را به زهر آغشتند و کنار در مسجد منتظر ماندند تا علی به منظور
اقامهٔ نماز صبح به مسجد وارد شود. به محض ظاهرشدن علی، شبیب به وی حمله
برد اما شمشیرش به لغاز در اصابت کرد و خطا رفت. شبیب فرار کرد و در میان
جمعیت گم شد. وردان نیز بیسروصدا گریخت، به خانه رفت و حریر از سینه باز
کرد. چون پسرعمویش او را در این حالت دید، مشکوک شد و وی را کشت. تنها ابن
ملجم باقیمانده بود. او در حالی که فریاد میکشید «ای علی، حکمیت خاص
خداست، نه تو و یارانت» ضربتی به فرق سر علی وارد آورد و خواست بگریزد که
ابو اَدماء همدانی وی را به زمین افکند. علی به خانهاش بازگشت و ابن ملجم
را پیش وی آوردند. ابن مجلم به علی گفت که ۴۰ روز شمشیرش را تیز میکرده و
از خدا خواستهاست که با آن شرورترین مردان را بکشد. علی در پاسخ گفت خود
ابن ملجم با همین شمشیر کشته خواهد شد و وی را شرورترین مردان نامید.[۲۲۲]
علی در اجرای شرع اسلامی سخت گیر بود و در مورد قصاص قاتلش نیز منابع
تقریباً حاکی از آن هستند که وی گفت که دقیقاً یک ضربت به ابن ملجم وارد
شود. اما برخی منابع این گونه بیان نشده اند . برخی منابع مینویسند که علی
فرمان داد صبر شود تا اثر ضربت بر وی معلوم شود، اگر زنده ماند خود در
مورد وی تصمیم میگیرد. شیخ مفید روایت میکند که علی گفت، این قاتل همانند
قاتل محمد پیامبر اسلام است و باید کشته و جسدش سوزانده شود. برخی روایات
حاکی از آنند که علی به حسن و هاشمیان توصیه کرد که به بهانه خون خواهی از
وی، خون مسلمانان را نریزند و قاتلش باید دقیقاً به همان صورتی که علی کشته
شد کشته شود. روایتی از مبرد حاکی از آن است که علی وی را به کل بخشید.
روایت دیگر میگویند علی فرمان داد که به ابن ملجم غذا و محل استراحت مناسب
داده شود و اگر علی بمیرد، ابن ملجم را به وی ملحق کنند تا در آن دنیا خدا
بین وی و علی قضاوت کند.[۲۲۳]
آرامگاه
علی بن ابیطالب را در نزدیکی کوفه دفن کردند اما مزارش از ترس نبش قبر و بیحرمتی به آن پنهان نگه داشته شد.[۲۲۴] تا آنکه در زمان هارونالرشید، خلیفهٔ عباسی، در سال ۷۹۱ میلادی در فاصلهٔ چند کیلومتری از کوفه محل مزارش مشخص و آرامگاهی در آنجا ساخته شد. پس از آن این منطقه تبدیل به شهر نجف شد.[۲۲۵][۲۲۶]
همسران و فرزندان
نوادگان علی
علی ۹ زن و چندین کنیز داشت و دارای ۱۴ پسر و ۱۹ دختر بود که از میان آنان حسن، حسین، و محمد حنفیه مشهورترند.[۲۲۷] طبق منابع شیعی تعداد کل فرزندان علی ۲۷ یا ۲۸ بود. مادر محمد حنفیه، کنیزی آزادشده به نام خوله دختر جعفر حنفیه بود.[۲۲۸] از میان فرزندان علی، ۵ نفر صاحب نسل شدند.[۲۲۹]
فاطمهٔ زهرا، دختر محمد و خدیجه، همسر علی بن ابیطالب، مادر حسن و حسین، و یکی از پنج عضو آل عباست.[۲۳۰] نسل علی از فاطمهٔ زهرا بهعنوان شریف یا سید شناخته میشوند. آنها بهعنوان تنها نسل بازمانده از محمد، مورد احترام شیعه و سنیاند.[۲۳۱]
علی تا زمانی که فاطمه زنده بود همسر دیگری نداشت، اما پس از او با زنان
متعددی ازدواج کرد. بهجز ۴ فرزندی که از فاطمه داشت، بقیه فرزندانش از
همسران دیگر او بودند.[۱۲۹]
حسن بزرگترین پسر علی و فاطمهٔ زهرا و دومین امام شیعه است که طبق
روایات در ۶۲۵ میلادی در مدینه به دنیا آمد. بعد از درگذشت علی، برای مدت
کوتاهی در کوفه بر بخشی از سرزمینهای مسلمانان خلافت کرد و سپس طبق عهدنامهٔ صلح با معاویه از قدرت کناره گرفت. او در ۶۷۰ میلادی در مدینه مسموم شد و درگذشت.[۲۳۲]
حسین دومین پسر علی و فاطمه زهرا و سومین امام شیعه است که طبق بیشتر
روایات در ۶۲۶ میلادی در مدینه به دنیا آمد. وی در سال ۶۸۰ میلادی علیه یزید قیام کرد و در نبرد کربلا
به همراه یارانش کشته شد. در این نبرد علاوه بر حسین، شش تن دیگر از
فرزندان علی نیز کشته شدند که چهار نفر آنها پسران فاطمهٔ کلابیه معروف به
امالبنین بودند. همچنین سه پسر حسن و دو فرزند حسین در نبرد کشته شدند.[۲۳۳]
خاندان علی رهبری مسلمانان را منحصر به اهل البیت میدانستند و در دورانهای مختلف قیامهای متعددی بر ضد حاکمان وقت انجام دادند. از مهمترین این قیامها میتوان نبرد کربلا، قیام مختار ثقفی از طرف محمد حنفیه، قیام زید بن علی و قیام یحیی بن زید بر ضد امویان را نام برد. بعدها خاندان علی بر ضد عباسیان نیز قیام کردند که از مهمترین آنان میتوان به قیام صاحب فخ و قیام محمد ابن عبدالله نفس زکیه اشاره کرد. در حالی که هیچیک از این قیامها موفق نبود، سرانجام ادریسیان، فاطمیان، و علویان طبرستان توانستند اولین حکومتها از خاندان علی را تشکیل دهند.[۲۳۴]
جایگاه در تفکر اسلامی
تمام مسلمانان شیعه و سنی برای علی جایگاه سیاسی، فقهی، و معنوی والایی
قائل هستند. تنها در دورهای پس از جنگ صفین، خوارج برای او احترام کمتری
قائل بودند.[۲۳۵] شیعیان افرادی را که با علی یا دیگر اهل البیت آشکارا دشمنی میکنند ناصبی مینامند.[۲۳۶]
اهل سنت
عبارت «علی رضی الله عنه» در موزهٔ
ایاصوفیه
از آنجایی که علی یکی از خلفای راشدین و از صحابهٔ نزدیک محمد بود، جایگاه بلندی در اندیشهٔ اهل سنت دارد. هرچند این جایگاه از ابتدا به این صورت نبود و عنوان خلیفهٔ راشد برای علی تنها پس از آنکه احمد بن حنبل،
علی را در زمرهٔ خلفای راشدین آورد، از جانب اهل سنت مشروع تلقی شد. بعدها
مؤلفان سنی بهوفور نظرات فقهی، قضایی، و تاریخی علی را گزارش کردند و
برخی تلاش کردند از سخنان علی علیه تشیع استفاده کرده و دکترین اهل سنت را
پشتیبانی کنند. در میان اهل سنت، علی جایگاهی همانند سه خلیفهٔ دیگر دارد و
بر مبنای نظریهٔ سابقون، در جایگاهی پایینتر از آنان است. بزرگترین مشکل
اهل سنت، ترفیع مقام علی توسط محمد در احادیثی مانند «من کنت مولاه فهذا
علی مولاه» است که برای حل این مشکل به تفسیر این حدیث پرداختهاند.
همچنین، اکثر نویسندگان سنی به برتری دانش علی در شریعت و روایت حدیث از
پیامبر اذعان دارند ولی این موارد را دلیلی بر تعیین جایگاه سیاسی او توسط
محمد نمیدانند.[۲۳۷]
شیعیان
لوحی متعلق به
شیعیان هند
در مدح علی که با خط نستعلیق و در حدود سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی نوشته
شدهاست. عبارت روی لوح خوانده میشود: «امام الانس و الجنه، وصی المصطفی
حقا».
[۲۳۸]
در اعتقادات شیعه، علی جایگاه والایی دارد و اعتقاد به حقانیت او در رهبری مسلمانان، باور تعیینکنندهٔ شیعیان است. سخنان او مرجعی برای فقه
شیعیان است و از همه مهمتر، شیعیان باور دارند که علی بر بقیهٔ صحابه
برتری داشته و توسط محمد به جانشینیاش منصوب شده بود. تقوا و اخلاق علی
آغازگر نوعی عرفان در میان شیعیان بوده که آنان را به صوفیان سنی مذهب نزدیک میکند.[۲۳۹] در میان شیعیان دوازدهامامی، باور به امامت علی از اصول مذهب است.[۲۴۰] عبارت «علی ولیالله» در اذان شیعیان گنجانده شدهاست؛[۲۴۱] اگرچه شیعیان عبارت «علی ولیالله» را به قصد قربت در اذان و اقامه میگویند و تشریعا آن را جزو اذان و اقامه نمیدانند.[۲۴۲] مستعلیه مقام علی را برتر از امام میدانند. هر دوی این مذاهب به عصمت، علم غیب، و شفاعت علی اعتقاد دارند.[۲۴۳] حجم گستردهای از ادبیات مذهبی شیعه به زبانهای مختلف نظیر عربی، فارسی، اردو و ترکی به علی اختصاص یافتهاست.[۲۴۴]
غالیان، شیعیان تندرو، اعتقاد داشتند که علی دسترسی به ارادهٔ خدا داشتهاست. مثلاً نصیریه اعتقاد داشتند که خداوند در علی حلول کردهاست یا خطابیه مقام علی را بالاتر از محمد میدانستند. در زمان فعلی، شیعیان و سنیان به علویان و بکتاشیه با دید شکآلود به قائلشدن الوهیت برای علی نگاه میکنند. کردهای اهل حق نیز اعتقادات مشابهی آمیخته با تناسخ در مورد علی دارند.[۲۴۵]
صوفیان
علی دارای جایگاهی محوری در میان اسطورههای طریقتهای مختلف گشت و تقریباً همه طریقتهای تصوف، سلسلهٔ معنوی خود را از طریق علی به محمد میرسانند. یکی از باورهای اصلی صوفیه این است که مقام معنوی ولایت،
که از محمد به علی به ارث رسیدهاست، فرد صوفی را قادر به پیمودن راه به
سوی خدا میکند. جایگاه علی بهعنوان راوی برجستهٔ سخنان محمد، او را رهبر
معنوی بسیاری از حرکتهای تصوف در قرنهای بعدی کرد. تصور علی بهعنوان
پیرو زاهد محمد، در میان صوفیان همانند سنیان و شیعیان وجود دارد. صوفیان
معتقدند محمد علوم خفیه شامل جفر را به علی آموخت.[۲۴۶][۲۴۷] ابن عربی در کتاب در مکنون و جوهر مصون خود آورده است که علی نخستین کس در عالم اسلام است که مربع صد اندر صد را کشیده است.[۲۴۸][۲۴۹]
فلسفه و عرفان اسلامی
به نوشتهٔ دانشنامه بریتانیکا در فلسفهٔ اسلامی متأخر بهخصوص آموزههای ملاصدرا، موسوم به حکمت متعالیه،
خطبهها و احادیث علی بهعنوان مرجع اصلی دانش فلسفی یا حکمت الهی تلقی
میشود و وی را نخستین فردی میدانند که از اصطلاحات عربی برای بیان آرای
فلسفی بهره جستهاست. همچنین گفتهٔ وی «به آنچه گفته شدهاست بنگر؛ نه آنکه
آن را گفته» ویژگی اصلی اندیشهٔ اسلامی را بیان میکند که طبق آن مکتبها
بر اشخاص ارجحاند و افکار بر مبنای ارزش درونمایهٔ آن داوری میشود؛ نه بر
مبنای مراجع تاریخی آنها.[۲۵۰]
آثار
تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخشهایی از فرهنگ عمومی اسلامی شدهاست و بهعنوان ضربالمثل
و کلمات قصار در زندگی روزمره نقل میشوند. همچنین، این سخنان اساس آثار
ادبی گردیده و به صورت اشعار در زبانهای گوناگون وارد شدهاند. در قرن ۸
میلادی، نویسندگان ادبی همچون عبدالحمید یحیی امیری، به فصاحت بینظیر خطبهها و سخنان علی اشاره کردهاند. جاحظ، ادیب عرب در قرن سوم هجری، نیز بر همین عقیدهاست.[۲۵۱]
نهجالبلاغه
صفحهای قدیمی از نهجالبلاغه
در قرن ۱۰ میلادی، یکی از محققان برجستهٔ شیعی به نام سید شریف رضی تعداد زیادی از خطبهها، نامهها، و سخنان کوتاه علی با موضوعات گوناگون را در کتابی به نام نهجالبلاغه
جمعآوری کرد که به یکی از پرطرفدارترین و تأثیرگذارترین کتب جهان اسلام
مبدل گشت. با این حال، این کتاب تقریباً به طور کامل تا قرن ۲۰ میلادی در
تحقیقات غربی نادیده گرفته شد. با وجود اینکه برخی محققین غربی در صحت آن
تردید دارند، اما صحتش هیچگاه نزد اکثر مسلمانان جای سؤال نداشتهاست. نهجالبلاغه کماکان بهعنوان منبعی مذهبی و مرجعی الهامبخش و ادبی در میان شیعه و سنی مطرح است.[۲۵۲] در میان گفتههای منسوب به علی، نامهٔ او به مالک اشتر دربارهٔ حکومت صالحانه مورد توجه زیادی قرار گرفتهاست.[۲۵۳] سید حسین مدرسی طباطبایی به کتاب مدارک نهجالبلاغه، اثر رضا استادی، اشاره میکند که در آن اسنادی ارائه شدهاست که سخنان موجود در نهجالبلاغه را به علی میرساند.[۲۵۴]
غرر الحکم و درر الکلم
غرر الحکم و درر الکلم مجموعهای از کلمات قصار علی بن ابیطالب است که توسط ابوالفتح عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد تمیمی آمدی، از علمای امامی قرن پنجم هجری، گردآوری شدهاست.[۲۵۵]
مصحف علی
دستنوشتهٔ قرآن منسوب به علی بن ابیطالب که در کتابخانهٔ
حرم امام علی نگهداری میشود. این صفحه به
سوره البروج آیات ۳–۱ مربوط است.
مُصحَف علی به نسخهای از قرآن
گفته میشود که توسط علی بن ابیطالب گردآوری شدهاست. علی یکی از اولین
گردآورندگان قرآن بود و سورههای قرآن را به ترتیب تاریخ نزول چیده بود.
همچنین روایت شدهاست که این مصحف شامل مطالب تفسیری مانند نسخ آیات نیز بود. منابع شیعی مینویسند که پس از درگذشت محمد، علی مصحفش را به گروه حکومتی جمعآوری قرآن عرضه کرد ولی با مخالفت صحابه روبرو و مجبور شد قرآن را به خانهاش برگرداند.[۲۵۶] گرچه وجود تاریخی مصحف علی مسلم است، اما به مانند دیگر مصحف صحابه چیزی بهعنوان واقعیت خارجی در دسترس نیست.[۲۵۷]
گروههایی از شیعیان در طول تاریخ به تفاوتهای عمدهٔ این مصحف با قرآن
فعلی اعتقاد داشتند ولی با مخالفت جمع کثیری از روحانیون و قرآنپژوهان
شیعه مواجه شدهاند.[۲۵۸][۲۵۹] علی از قاریان اصلی قرآن هم بود و قرائتی از او بر جای مانده که، به گفتهٔ برخی نویسندگان کتابهای قرائات قرآن، با قرائت حفص از عاصم یکی است.[۲۶۰]
کتاب علی
بر اساس روایات فراوانی از قرن دوم هجری، کتاب علی
مجموعهای از سخنان محمد است که علی گردآوری کردهاست. در نقل است که علی
در پیشگاه محمد مطالبی را بر روی ورقی از پوست مینوشت که از او میشنید.
روایتی دیگر میگوید که فقیه مکه در اوایل قرن دوم از این کتاب آگاه بود و
مطمئن بود که نوشتهٔ علی است. در مورد محتوای کتاب گفته شدهاست که کتاب
شامل همهٔ چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند بود؛ مانند مواردی در احکام حلال و حرام و حتی دیهٔ خراشها. وجود مطالبی در مورد جفر نیز روایت شدهاست.[۲۶۱]
آثار دیگر
آثار دیگری نیز به علی نسبت داده شدهاست. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: دعای کمیل که علی آن را به شاگردش کمیل بن زیاد آموخت و در حقیقت دعایی طولانی است که هنوز هم توسط شیعیان خوانده میشود.[۲۶۲] کتاب الدیات که دستورالعملی در مورد نحوهٔ محاسبهٔ دیههاست و در کتابهایی مانند من لایحضره الفقیه به صورت کامل آمدهاست. مسند علی به مجموعه احادیثی از پیامبر اسلام گفته میشود که راوی اول آنها علی است و در مسندهای روایی اهل سنت مانند مسند احمد حنبل
آمدهاند. بعدها افرادی احادیث علی را گردآوری کرده و آن را یکجا مسند
علی نامیدند. در منابع قدیمی، گزارشهای مختلفی دربارهٔ اینکه آیا علی شعر
میسرودهاست یا نه وجود دارد. مؤلفان متعددی دیوان اشعاری را به علی نسبت
دادهاند ولی بسیاری از این اشعار سرودهٔ دیگران است. روش قضاوت علی نیز
مورد توجه اصحابش بوده و توسط آنان گردآوری شدهاست.[۲۶۳]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقی
زرین کوب
مینویسد علی میانهبالا و فراخشانه بود. و چهرهای خندان داشت. وی
سخنوری توانا بود و در سخنانش ایمان و حق طلبی جلوه دارد. در معیشت زاهد
بود و غالباً خود را گرسنه نگه میداشت و حتی وقتی تهیدست نبود به تجمل و
تفنن نمیپرداخت. جنگجویی دلیر بود و در تقوا نمونهٔ کمال محسوب میشد.
سرزنشگران وی را به جهت دقت و احتیاط در رعایت حق و دین طعنه میزدند و
عامه مسلمانان مظهر پارسایی و درستی میشناختند. پایبندی به سیره محمد سبب
میشد از مصلحت گرایی در سیاست بپرهیزد [۲۶۴] لئورا وچا ولیری
در دانشنامهٔ اسلام مینویسد علی مردی با سر طاس و بدنی چاق و تنومند بود و
پاهای کوتاه و کتفی فراخ داشت. چشمهایش دچار التهاب و بیماری بود. بدنی
پرموی و ریشی بلند و سفید داشت که تا نزدیک سینهاش میرسید. وی میگوید که
علی خشن و گوشهگیر بود. علی به خاطر دانش عمیقش از قرآن مشهور بود و
بهترینِ قاریان قرآن به حساب میآمد.[۲۶۵]
در مقابل گفته شدهاست که علی تنها در جنگ خیبر دچار چشم درد شد و بر طبق
روایتی توسط محمد شفا یافت. همچنین گزارهٔ دانشنامهٔ اسلام در مورد خشن و
گوشهگیر بودن علی مورد انتقاد قرار گرفتهاست.[۲۶۶]
علی از لحاظ جسمانی بسیار نیرومند بود و در میان دشمنان خود به شجاعت و
بیباکی شناخته میشد. او هیچگاه در مقابل دشمنانش ضعف و سستی بروز نداد.
علی علاوه بر تسلط به قرآن و سنت، در فن خطابه نیز مهارت داشت.[۱۲۹]
علی به اسلام سخت پایبند و در مورد آن سختگیر بود. اگر به حقانیت چیزی اعتقاد داشت، بدون اغماض و تسامح با آن برخورد میکرد، اگرچه بر خلاف مصالح وی یا سیاست بود. رفتار او با اشراف، اعیان، عامه مردم، عرب و ملتهای مغلوب مسلمانان یکسان بود و ملاک برتری افراد را تقوا قرار میداد. در امور مالی تا حد وسواس سختگیر بود و معتقد بود بیتالمال
باید به تساوی میان افراد تقسیم شود. چندین بار نزدیکانش بابت این مسئله
از او رنجیدند. علی در زندگی شخصی خود ساده و بیپیرایه بود. تنها در کوچه و
بازار میرفت و اگر در هنگام خرید فروشندهای او را میشناخت، از او خرید
نمیکرد.[۱۲۹]
نامها و عناوین
سکه ۱ قرانی متعلق به دوران پادشاهی
فتح علی شاه قاجار که بر روی ان عبارت
اسداله (به معنی شیر خدا) لقب علی بن ابی طالب حک شده است.
نامها و عناوین مختلفی در سنت اسلامی به علی نسبت داده شدهاست که برخی
از آنها بیانگر ویژگیهای شخصی او و برخی مشتقشده از قسمتهای خاصی از
زندگی اوست. برخی از این عناوین عبارتاند از: ابوالحسن،
ابوتراب، مرتضی، اسدالله (شیر خدا)، حیدر (شیر) و به طور خاص در میان شیعه:
امیرالمؤمنین
و مولیالمتقین. بهعنوان مثال، لقب ابوتراب لحظهای را به یاد میآورد که
محمد وارد مسجدی شد و دید علی در آنجا که پر از خاک است، خوابیدهاست و
محمد به وی گفت ای ابوتراب، برخیز.
[۲۶۷]
لئورا وچا ولیری در باب لقب ابوتراب بر این باور است که احتمالاً توسط
دشمنان علی به وی داده شده و روایاتی ساختگی در سدههای بعد به وجود
آمدهاست که به این لقب جلوهٔ افتخارآمیز داده شود.
[۲۶۸] شیعیان دوازدهامامی لقب امیرالمؤمنین را منحصر به علی میدانند.
[۲۶۹]
و با توجه به احادیثی، این لقب را اعطاشده از طرف خداوند به علی میدانند
که بنابر برخی گزارشهای تاریخی شیعی توسط پیامبر اسلام به او در غدیر خم
ابلاغشده و از همگان خواستهشده تا با لقب امیرالمؤمنین بر او سلام گویند.
[۲۷۰]